اخلاق محسنی صفحه 259

صفحه 259

ایشان نگردد و جز حاکم صاحب قدرت را بر ایشان دست نباشد، پس قمع(1) و قلع(2) ایشان ضرورت است.

داستان اوباش حلب

آورده اند که: در شهر حلب،(3) رنود و اوباش بسیار شدند و مردم از ایشان به تنگ آمده نزد سلطان مصر دادخواهی کردند. سلطان حاکمی مصلح نام را فرستاد تا به دفع اوباش و رنود اشتغال نماید. مصلح بیامد و بعضی از آن مفسدان را سیاست کرد. آن جماعت منزجر نشدند و از کاری که می کردند باز نه ایستادند. حال بدان رسید و کار بدان انجامید که آن جایی که مصلح در مسجد جامع نماز گزاردی، در پیش محراب او نوشتند که: مصلح! خود را مرنجان که ما از آن جمله ایم که اگر یک تن را بکشی، ده دیگر سر برآرند و ما کشته شدن را فخر خود می دانیم و از آن هیچ عاری نداریم. شعر:

ما عاشقیم و کشته شدن اعتبار ماست شمشیر عشق تیز ز سنگ مزار ماست

بی زخم تیغ عشق ز عالم نمی رویم بیرون شدن ز معرکه بی زخم عار ماست

یمکن که تو از کشتن ما به تنگ آیی و ما از کشتن خود به تنگ نیاییم. مصلح که این خطّ برخواند، دانست که با ایشان از در حیله و تدبیر می باید درآمد، فرمود که تا زیر خط او نوشتند که: ما مردانگی و فرزانگی(4) شما را دانستیم و یک دلی و یک جهتی شما را با یکدیگر معلوم کردیم. بیت:

در جگر داری و سربازی شما را مثل نیست بر چنین مردان یک دل آفرین باد آفرین


1- (1) قمع: سرکوب کردن، خوار و ذلیل نمودن.
2- (2) قلع: کندن، ریشه کن ساختن.
3- (3) حلب: شهری در سوریه (شام) مرکز تجارت و صنعت (نساجی) است.
4- (4) فرزانه: دانشمند، زیرک، شریف، پاک نژاد.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه