اخلاق محسنی صفحه 327

صفحه 327

دلتنگی فضل بن سهل

آورده اند که: فضل بن سهل(1) - در زمان وزارت خود - یکی را گفت که: از آمد و شد مردم به تنگ آمده ام و از بسیاری گفت و شنود با دادخواهان ملول گشته. گفت: ای وزیر بالش اعزاز از پس پشت خود برگیر و مسند وزارت در هم پیچ، در عهده من که دیگر هیچ کس تو را نرنجاند، و در هیچ مهم کسی به تو رجوع ننماید. قطعه:

پیش آن کس که اختیارش هست خلق بی اختیار می آیند

وگر آن اختیار رفت از دست به درِ او چه کار می آیند

سیزدهم دوستان خالص پیدا کند، که از همه نعمت ها احباب یکدل و یک جهت نیکوتر باشند، و گفته اند: دوست مخلص به از گنج زر خالص.

چهاردهم از اعمال خائن و ظالم غافل نشود و پیوسته به تفحص و تجسس احوال ایشان اشتغال نماید، و ظالمان آزارنده را بر مظلومان رعایا مسلّط نگرداند، و چون ستم و خیانت یکی از ایشان ظاهر شود او را به عقوبتی که سزاوار آن باشد عبرت دیگران گرداند، و در سیاست ظلمه مطلقاً مساهله نکند.

پانزدهم از اعمال، رشوت نگیرد زیرا که: تا کسی رشوت از دیگری نستاند نتواند که به دیگری رشوت بدهد، و چون وزیر به رشوت فریفته شد، اجازت است به رشوت گرفتن آن کس از مردم، و رشوت دادن و ستدن حرام است و دیگر رشوت گیرنده زبون رشوت دهنده می باشد، و زبونی مناسب وزیر نیست.


1- (1) فضل بن سهل: سرخسی ذوالریاستین وزیر مأمون خلیفه عباسی (و سرخس 154 ه. ق ف 202 ه. ق) وجه ملقّب شدنش به ذوالریاستین این بود که هم ریاست دیوان و هم ریاست جیش را داشت، چون مأمون عازم بغداد شد، در سرخس در گرمابه خود به دست چهار تن از کسان خود به قتل رسید. ر. ک: فرهنگ معین، ج 5، ص 561.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه