درآمدی بر نبوت و شخصیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم: علمی،اعتقادی،تاریخی،اخلاقی و تربیتی صفحه 192

صفحه 192

دختر حاتم طائی بود و او را با سایر اسیران در جایی که کنار مسجد برای اسیران آماده شده بود جای داده بودند.

روزی از روزها پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کنار آنها می گذشتند ایستادند. دختر حاتم ایشان را شناخت و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد وگفت: «هلک الوالد و غاب الوافد من علینا من الله علیک؛ پدرم حاتم مرد و برادرم عدّی پسر او به شام فرار کرده بر ما منّت گذار و ما را عفو کن خدا بر تو منّت گذارد. آن حضرت روز اول و دوّم جواب ندادند. روز سوم که ایشان را ملاقات کرد امیرالمؤمنین علیه السلام به آن زن اشاره کرد که دوباره عرض حال کن. آن زن سخن گذشته را اعاده کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند منتظرم قافله با امانتی پیدا شود و تو را به ولایت برگردانم؛ فعلاً عجله نکن تا امینی پیدا شود و اگر شخصی مورد اعتماد پیدا شد مرا خبر کن. روزی شرفیاب حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد و گفت گروهی از قوم خودم به مدینه آمدند و در میان آنان افراد مورد اطمینان وجود دارند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لباس برای او تهیه کردند و بر او پوشانیدند و مخارجات سفر را نیز به او دادند و روانه قبیله اش کردند.(1)

2 - پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه ای از خانه های همسرانشان شدند. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منظور ملاقات با آن حضرت وارد آن خانه شدند. آن قدر جمعیت زیاد بود که جای خالی وجود نداشت. در این هنگام جریر بن عبدالله بجلّی که از بزرگان قوم خود بود و شأن و مقامی داشت به منظور ملاقات و دیدار با آن حضرت وارد شد و هیچ جای خالی ندید و همان جا بر در خانه نشست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متوجه شدند و عبای مبارک را بیرون آوردند وبه هم پیچیدند و از همانجا که نشسته بودند برای احترام آن شخص بزرگ فرستادند».


1- (1) ر. ک: سیره ابن هشام، ج 4، ص 226.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه