هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 114

صفحه 114

کردند و در کشتن او سعی بی فایده کردند. دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست؟ ملک (سلطان) پرسید که موجب خصمی(1) اینان در حق تو چیست؟ گفت: در سایهی دولت خداوند به دام ملگه - همگنان را راضی کردم، مگر حسود را که راضی نمی شود الآ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند.

توانم آن که نیازارم اندرون کسی

حسود را چه کنم کاو ز خود به رنج در است

بمیر تا برهی ای حسود، کاین رنجی است

که از مشقت آن، جز به مرگ نتوان رست

***

شوربختان به آرزو خواهند

مقبلان را زوال نعمت و جاه

گر نبیند به روز، شب پره چشم

چشمه ی آفتاب را چه گناه؟

راست خواهی، هزار چشم چنان

کور، بهتر که آفتاب سیاه(2)

حکایت 171: حسادت بر امام هدایت

متوکل عباسی دمل بزرگی در محلی از بدنش بیرون آمده بود و به هیچ وسیله سر باز نمی کرد، پزشکان از معالجه ی او فرو ماندند. مادر متوکل به حضرت امام علی النقی ارادت داشت، کسی را نزد آن حضرت فرستاد و از ایشان کمک خواست. امام فرمود: روغن گوسفند را با گلاب بیامیزید و روی دمل قرار دهید تا درد ساکن شود و سر بگشاید. این دستور را به خلیفه عرض کردند. پزشکان معالج از تجویز چنین دارویی برای دمل خندیدند و آن را مؤثر ندانستند.

این خبر به مادر متوکل رسید، اطبا را ناسزایی به سزا گفت و دستور داد آنها را از پیش متوکل خارج کنند ، خودش شخصا آن دوا را تهیه کرده(3) و بر دمل نهاد. همان دم درد فرو نشست و اثر بهبودی آشکار شد و بلافاصله سر دمل باز شد و مواد فاسد خارج شد. متوکل در همان روز ده هزار مثقال زر مسکوک سرخ در همیان کرد و مهر مخصوص خود را بر آن زد و برای آن جناب فرستاد. بعد از چند روز حسودان به عرض متوکل رسانیدند که حضرت هادی خیال خلافت دارد، هر زری که شما به ایشان می دهید صرف جمع آوری اسلحه می کند. متوکل بدگمان شد.

شبی سعید حاجب (وزیر دربار) را دستور داد به وسیله ی نردبانی از راه بام نیمه شب بدون اطلاع، بر آن حضرت وارد شود و ببیند آیا در منزل و خلوتخانهی خاص ایشان اسلحه و اسباب و لوازم سلطنت یافت می شود، اگر پیدا کرد برای او بیاورد. سعید به وسیله ی نردبان از راه بام با چند نفر وارد خانه ی آن حضرت شد. شب تاریکی بود، وقتی سعید داخل منزل شد، سرگردان شد، نمی دانست به کدام طرف برود و چگونه جست و جو کند، در این هنگام امام علی از درون خانه فرمود: سعید! همان جا باش تا برایت چراغی بفرستم. فرستاده ی متوکل از این پیش آمد در شگفت شد که امام از کجا دانست من آمده ام، چیزی نگذشت که خادمی با چراغ افروخته و یک دسته کلید نزد سعید آمد و گفت: امام فرموده تمام خانه را جست و جو کن و هر چه وسایل جنگ


1- دشمنی
2- گلستان / باب اول: حکایت 5.
3- در بحار الأنوار و منتهی الآمال دوا را پشکل گوسفند که زیر پایش لگد شده با گلاب نوشته اند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه