هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 121

صفحه 121

حکایت 180: کبر و خودخواهی تا کجا!

آورده اند: عبد الله بن مسعود از یاران پیامبر صلی الله علیه و اله و اولین کسی بود که قرآن را در مکه آشکارا میان جمعیت قرائت کرد. او در تمام جنگ های پیامبر حضور داشت، مردی بسیار کوتاه قد بود که هر گاه میان جمعیت نشسته می ایستاد از آنها بلندتر نبود. به همین جهت، در جنگ بدر به پیامبر عرض کرد: من قدرت جنگیدن ندارم ممکن است دستوری بفرمایید که در ثواب جنگجویان شریک باشم؟

پیامبر فرمودند: میان کشتگان کار برو و اگر کسی را مانند ابوجهل یافتی که زنده است، او را به قتل برسان.

عبد الله می گوید: میان کشتگان به ابوجهل (دشمن سرسخت پیامبر ) رسیدم که هنوز رمقی داشت ، روی سینه اش نشستم و گفتم: خدا را سپاسگزارم که تو را خوار ساخت. ابوجهل چشم گشود و گفت: وای بر تو! پیروزی با کیست؟ گفتم: پیروزی با خدا و پیامبرش است، به همین دلیل تو را می کشم، آن گاه پا بر سینه اش گذاشتم، او متکبرانه گفت: ای چوپان کوچک! قدم در جای بلندی گذاشته ای، هیچ دردی بر من سخت تر از این نیست که تو قد کوتاه مرا بکشی، چرا یکی از فرزندان عبدالمطلب مرا به قتل نمی رساند؟! اکنون که می خواهی سرم را از تن جدا کنی از پایین گردن قطع کن تا در نظر محمد و اصحابش باهیبت و بزرگ جلوه نماید. گفتم: حال که چنین است من از دهان سر تو را جدا میکنم تا کوچک و حقیر جلوه کند. سرش را بریدم و چون خدمت حضرت رسول آوردم به پاس شکر این نعمت به سجده رفت، سپس فرمودند: ابوجهل از فرعون زمان موسی ((علیه السلام))بدتر بود؛ چون فرعون هنگام هلاکت شدن خدا را قبول کرد؛ ولی ابوجهل هنگام مرگ از لات و عزی می خواست که او را نجات دهند.(1)

من از روییدن خار بر لب دیوار دانستم

که ناکس، کس نمی گردد از این بالانشینی ها

حکایت 181: جذامی ها

در مدینه چند نفر بیمار جذامی بودند.(2) مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که از لحاظ جسمی از بیماری خود رنج می بردند، از لحاظ روحی از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدند و چون میدیدند دیگران از آنها تنفر دارند، خودشان با هم نشست و برخاست می کردند. یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند و غذا می خوردند، امام سجاد از آن جا عبور کرد. آنها امام را بر سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود: من روزه دارم، اگر چنین نبود از مرکب پایین می آمدم؛ ولی در عوض از شما تقاضا می کنم که فلان روز مهمان من باشید. حضرت این را گفت و رفت. روز موعود فرا رسید؛ امام دستور


1- یکصد موضوع پانصد داستان 169/1 . 170؛ به نقل از : سفینه البحار 200/1 ؛ پند تاریخ 3/ 33. 34.
2- «جذام» یا «آله» یا «داء الاد» بیماریی است که آن را در فارسی «خوره» می نامند. بیمار مبتلا به مرضی جذام را «مجذوم» می نامند. در روایتی از رسول خدا ((صلی الله علیه و آله)) نقل شده است که فرمودند: فر من المجذوم فرارک من الاسد؛ همان گونه که از شیر میگریزی، از جذامی بگریز.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه