هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 129

صفحه 129

وقتی خبر پاره کردن نامه به پیامبر رسید، فرمود: خدایا! تو نیز پادشاهی او را قطع فرما.

خسرو نامه ای برای پادشاه یمن (باذان) فرستاد که شنیده ام شخصی در حجاز دعوی نبوت کرده، دو نفر از مردان دلیر خود را بفرست تا او را دست بسته خدمت ما بیاورند.

باذان دو نفر را به نام «بابویه» و «خرخسره» به حجاز فرستاد و آنان نامه باذان را به پیامبر دادند ، ایشان فرمودند: اکنون استراحت کنید تا فردا جواب شما را بدهم. روز دیگر که شرفیاب شدند، فرمودند: به باذان بگویید دیشب هفت ساعت از شب گذشته [دهم جمادی الاولی سال هفتم هجری] پروردگارم، خسرو پرویز را به وسیله ی فرزندش شیرو به قتل رسانید و ما بر مملکت او مسلط خواهم شد. اگر تو نیز ایمان بیاوری بر محل حکومت خویش باقی می مانی.(1)

حکایت 200: واعظ متکبر

حضرت علامه حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته می نویسد: ابراهیم ادهم، واعظی متکبر را دید، او این آیه را تلاوت کرد: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (2)» و به جای «خلق الموت والحیاه» گفت: «خلق العرش و الثری»(3) واعظ گفت: «خلق الموت والحیاه» درست است. ابراهیم ادهم گفت: اگر چنین است، چرا یاد آن نیستی؟(4)

از خاک آفریدت خداوند پاک

پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

حکایت 201: تواضع مقدس اردبیلی

در حالات مولا مقدس اردبیلی نقل شده است: روزی یکی از زوار نجف، لباس های خود را به ایشان داد و گفت: می خواهم کثافات بین راه را از این جامه ها بزدایی تا کاملا تمیز شود، این مرد به واسطه ی ظاهر لباس های مولا که کهنه و مندرس بود او را نشناخت، ایشان هم قبول کرد و لباسهای او را شست. اتفاقا موقعی که می خواست تحویل بدهد، آن مرد ایشان را شناخت. مردم او را سرزنش می کردند، مولا آنها را منع می کرد و می گفت: حقوق برادران مؤمن ما بیش از شستن لباس است(5). با این که به نقل از سید نعمت الله جزائری، مقدس اردبیلی به حرم حضرت امیر مؤمنان علا مشرف می شد و بدون واسطه از آن حضرت مشکل خود را رفع می کرد. در یکی از مواقع نامه ای به شاه طهماسب نوشت و به دست مردی داد که ببرد، در آن نامه سفارش شده بود که به آن مرد کمک کنند. همین که شاه طهماسب فهمید نامه از مقدس اردبیلی است به عنوان احترام، تعظیم کرد و چون نامه را خواند دستور داد کفنش را بیاورند، وقتی آوردند، نامه را داخل کفن گذاشت و گفت: این سندی برای نکیر و منکر است؛ زیرا مولا در این نامه مرا برادر خطاب کرده است، سپس


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 1/ 173؛ به نقل از: داستان ها و پندها 2/ 126.
2- ملک /1 - 2، ترجمه: پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت هستی به دست او است و او بر هر چیز توانا است، آن کس که مرگ و حیات را آفرید.
3- عرش و زمین را آفرید (از خاک تا افلاک آفریده ی او است).
4- هزار و یک نکته / 770 - 771، نکته ی 933.
5- روضات الجنات / 23
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه