هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 144

صفحه 144

نکرده ام که تو در نامه، مرا خائن و زناکار خوانده ای. اکنون مرا معذور دار که اگر تو نیز او را ببینی، مانند من به هوس می افتی. به زودی خورشید فروزانی نزد تو خواهد آمد که اگر جن و انس در حضور تو باشند، تاب نمی آورند یک لحظه در وی بنگرند.

آن گاه نامه را مهر کرد و به فرستادگان معاویه داد و آنها نیز به اتفاق سعاد رهسپار شام شدند و نامه را به معاویه تسلیم کردند. وقتی معاویه نامه را خواند، گفت: مروان، خوب اطاعت کرد؛ ولی این زن را بیش از حد ستوده است. سپس دستور داد سعاد را نزد وی ببرند تا از نزدیک او را ببیند. همین که نظرش به او افتاد، رخساری دید که تاکنون به آن زیبایی ندیده بود.

معاویه دستور داد مرد عرب را حاضر کردند، او سخت منقلب و پریشان بود. با این وصف گفت: ای مرد؛ ممکن است این زن را رها سازی تا من به عقد خود در آورم و در عوض، سه دوشیزه ی زیبا که هر کدام چون ماه تابان باشند با سه هزار اشرفی به تو بدهم و امر کنم در بیت المال حقوقی برایت مقرر دارند تا مخارج سال تو تأمین شود و از هر جهت بی نیاز شوی؟

وقتی عرب این سخنان را که از هر حیث برایش تازگی داشت از معاویه شنید، فریادی کشید و از حال رفت، به طوری که معاویه پنداشت وی در دم جان داده است؛ ولی چون دید نمرده است، گفت: ای بدبخت! چرا این قدر پریشانی و خود را ناراحت میکنی! گفت: ای معاویه! من از ظلم پسر حکم به تو پناه آورده ام؛ اکنون از ظلم تو به که پناه ببرم؟

هر چه بگندد، نمکش میزنند

وای به روزی که بگندد نمک

آن گاه عرب اشعاری را که از وضع رقت بار خود و وفاداری به همسرش سعاد حکایت می کرد، خواند و سپس گفت: ای معاویه! به خدا قسم اگر منصب خلافت را به من بدهی، با سعاد عوض نمی کنم. دل من با عشق او پیوندی دارد که مال و مقام دنیا به هیچ وجه جای او را نمی گیرد. معاویه که سخت دلباخته ی سعاد شده بود و حاضر نمیشد به این آسانی از وی چشم بپوشد، گفت: تو خود اقرار کردی که سعاد را طلاق داده ای و مروان هم اقرار کرد که او را طلاق داده است. اکنون من او را آزاد می گذارم، اگر نظر به دیگری غیر از تو داشت ، من او را به ازدواج خود در می آوردم و چنانچه تو را خواست، به تو واگذار می نمایم. عرب گفت: قبول دارم.

معاویه به سعاد گفت: چه می گویی و کدام یک را بیشتر دوست می داری؟ معاویه را با عزت و شرافت و این کاخ های مجلل و مقام سلطنت و مال و منال دنیوی و آنچه در این جا به چشم خود می بینی یا مروان حکم والی ستمگر بی رحم یا این عرب بیابان گرد گرسنه ی بی نوا را؟ سعاد در پاسخ دو بیت زیبا خواند که ترجمه اش این است: من این عرب بیابانی را با همه ی بینوایی که دارد، می خواهم. او نزد من از تمام اقوام و همسایگانم و از تو با این دستگاه عریض و طویل سلطنت و از مروان حکم والی مدینه و هر ثروتمند صاحب درهم و دینار، عزیزتر است. ای معاویه! هر چند پیش آمدهای روزگار و ناملایمات و سختی های ایام، او را در نظر مردم، خوار گردانیده، ولی پیوند محبت او با من ریشه دارد و قدیمی است و چیزی نیست که فراموش شود. هنوز دوستی ما کهنه نشده و به همان شور و شوق باقی است. من از هر کسی دیگر سزاوارترم که ناراحتی های زندگی با او را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه