هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 165

صفحه 165

پس طاقت زخم زبان مردم نیاورد، نزد مرد فرزانهای رفت و از زبان عیب جویی های مردم گله کرد. آن بزرگ گفت: شکر این نعمت چگونه می گزاری که تو بهتر از آن هستی که مردم می پندارند.

نیک باشی و بدت گوید خلق

به که بد باشی و نیکت بینند

نبینی مردم در باره ی من خوش گمانند با این که تقصیر کارم؟ سزاوار است که من اندوهگین شوم؛ تو چرا؟(1)

حکایت 243: عیب پوشی جوانمردانه

یکی خواست همسر خویش را طلاق دهد. به وی گفتند: او چه عیب دارد؟ گفت: آیا کسی عیب همسر خود را باز گوید؟

پس از آن که زن را طلاق داد به وی گفتند: همسرت چه عیب داشت؟ گفت: آیا کسی عیب زن مردم را بازگوید؟(2)

حکایت 244: اعمال معیوب

شیخ بهایی می گوید: عارفی، پارچه ای بافت و در بافت آن دقت و کوشش بسیار به کار برد، آن را فروخت، مشتری به علت عیب های پارچه آن را به او بازگرداند و عارف گریست مشتری چون عارف را گریان دید دلش سوخت و گفت: من به این عیب راضی ام، گریه مکن. عارف گفت: گریه ی من از این نیست، از آن میگریم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و حال به سبب عیب های پنهانی به من بازگردانده شد، می ترسم عملی را نیز که چهل سال در آن کوشیده ام، نپذیرند.(3)


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 3/ 246؛ به نقل از: حکایت های گلستان / 126.
2- نمونه ی معارف 102/3 .
3- یکصد موضوع، پانصد داستان 247/3 ؛ به نقل از: کشکول شیخ بهایی / 306.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه