هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 18

صفحه 18

فهمیدم که از انس است.

گفتم: از کجا می آیی؟ گفت: «یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ (1)» که به آنها از مکان دور، صدا زده می شوند. فهمیدم که از راه دور می آید.

گفتم: کجا میروی؟ گفت: «وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ (2)»؛ خداوند حج را بر مردم مستطیع، واجب کرده است. فهمیدم که عازم مکه است.

گفتم: چه وقت از کاروان جدا شدی؟ گفت: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ (3)» ما آسمان ها و زمین و آنچه میان آنها است، در شش روز آفریدیم. فهمیدم شش روز است که از کاروان جدا شده است.

گفتم: آیا به غذا میل داری؟ گفت: «وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ (4)» ، ما آنها را پیکرهایی که غذا نخورند، قرار ندادیم. فهمیدم که به غذا میل دارد.

گفتم: شتاب کن و تندتر بیا. گفت: «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (5)» خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند. فهمیدم که خسته شده و قدرت راه رفتن ندارد.

گفتم: پشت سر من بر شتر سوار شو. گفت: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (6)»؛ اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خدای یکتا باشد، به هم می خورند. فهمیدم که از سوار شدن پشت سر من، حیا می کند.

پیاده شدم و او را تنها سوار شتر کردم، وقتی سوار شتر شد گفت: «سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا (7)» ؛ پاک و منزه است خدایی که این را مسخر و رام ما گردانید.

وقتی به کاروان رسیدیم به او گفتم: آیا از بستگان توکسی در کاروان هست؟ گفت: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ (8)» : ای داوود! ما تو را نماینده ی خود در زمین قرار دادیم. «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ(9)» ؛ و نیست محمد جز رسول «یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ (10)»؛ ای یحیی!کتاب را با قوت بگیر. «یَا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (11)»؛ ای موسی! همانا منم خداوند.

دریافتم افرادی به نام های «داوود»، «محمد»، «یحیی» و «موسی» داخل کاروان هستند و با او خویشاوندی دارند، آنها را با نام صدا زدم، ناگهان چهار نفر جوان به سوی آن زن آمدند. به او گفتم: این افراد با تو چه نسبتی دارند؟ گفت: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا (12)»، مال و فرزندان، زینت زندگانی دنیا هستند. فهمیدم آنها فرزندان او هستند.

وقتی آنها نزد او آمدند آن زن گفت: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (13)»؛ پدرم! او را

استخدام کن؛ چرا که بهترین کسی که می توانی استخدام کنی، کسی است که نیرومند و امین است. فهمیدم که


1- فصلت / 44.
2- آل عمران /97
3- ق / 38. در باره ی مشابه این آیه ر.ک: أعراف / 54، یونس / 3، هود / 7، فرقان / 59، سجده / 4، حدید / 4.
4- انبیاء /8
5- بقره / 286. در باره ی مشابه این آیه ر.ک: آنعام /152، اعراف /42، مؤمنون / 62، طلاق / 7، بقره / 233.
6- انبیاء 22.
7- زخوف / 13.
8- ص 26.
9- آل عمران / 144.
10- مریم /12.
11- قصص / 30.
12- کهف /46
13- قصص / 26.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه