هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 185

صفحه 185

تعداد رگهای بدنت صدقه بده!

عابد گفت: خدایا! چگونه با دست تهی انفاق کنم؟ جواب شنید: ما هر کسی را به قدر طاقتش تکلیف می کنیم، هر روز سیصد و شصت مرتبه بگو: «سبحان الله و الحمد لله ولا إله إلا الله والله أکبر ولا حول و لا قوه إلا بالله» هر کلمه ای از آن صدقه ای از رگ بدن است.

عابد چون این سخن را شنید شادمان شد و گفت: خدایا! بیش از این بفرما، به او در خواب گفتند: اگر زیادتر بگویی، جزای بیشتری خواهی برد.(1)

حکایت 270: شرک پنهان

شداد بن اوس میگوید: پیامبر اکرم را گریان دیدم، گفتم: برای چه گریه می کنید؟ فرمودند: بر امتم از شرک میترسم، نه این که بت، خورشید، ماه یا سنگ را بپرستند، آنها در اعمالشان ریا می کنند.(2)

شنیدم که نابالغی روزه داشت

به صد محنت آورد روزی به چاشت

پدر دیده بوسید و مادر، سرش

فشاندند بادام و زر، بر سرش

چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز

فتاد اندر او ز آتش معده، سوز

به دل گفت اگر لقمه چندی خورم

چه داند پدر غیب با مادرم؟

چو روی پسر در پدر بود و قوم

نهان خورد و پیدا به سر برد شوم

که داند چو در بند حق نیستی

اگر بی وضو در نماز ایستی

پس این پیر از آن طفل، نادان تر است

که از بهر مردم به طاعت در است

کلید در دوزخ است آن نماز

که در چشم مردم، گزاری دراز

اگر جز به حق می رود جاده ات

در آتش فشانند سجاده ات


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 291/1 ؛ به نقل از: پند تاریخ 35/1 .
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 3/ 338؛ به نقل از: المحجه البیضاء 141/6 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه