هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 192

صفحه 192

می یابد و خرسند می شوم؛ اما اگر او را ببخشم هم دل او شاد می شود و هم نام نیکی از خود باقی می گذارم.(1)

ما از گناه خصم(2) تجاوز کنیم از آنک

در عفو لذتی است که در انتقام نیست

حکایت 282: امیر اسماعیل سامانی و گذشت او

امیر اسماعیل سامانی اولین کسی بود که از ملوک سامانی، اقتدار و عظمت پیدا کرد. وی مردی بسیار پسندیده سیرت و دارای اخلاقی شایسته بود. امیر اسماعیل ابتدا از طرف برادر خود امیر نصر سامانی در بخارا حکومت می کرد، هنوز چیزی از مدت حکومتش نگذشته بود که به واسطه ی عدالت و دادگری و حسن رفتار با رعیت دل مردم را به سوی خود متوجه کرد به طوری که از اطراف و جوانب آوازه ی رعیت نوازی او شنیده میشد. کم کم دامنه ی حکومتش وسعت یافت، بعضی از فتنه جویان میان دو برادر را تیره کردند و امیر نصر را علیه برادر خود برانگیختند.

امیر لشکری فراوان از سمرقند برای سرکوبی اسماعیل حرکت داد، پس از رو به رو شدن دو لشکر و مبارزه ی دو سپاه، امیر نصر مغلوب شد و فرار کرد، ولی به دست یکی از سربازان امیر اسماعیل گرفتار شد، او را دست بسته نزد برادر کوچکتر، اسماعیل سامانی آوردند. همه گمان داشتند فورا دستور کشتنش را خواهد داد؛ اما همین که چشم امیر سامانی به برادر بزرگتر از خود افتاد از اسب پیاده شد و با کمال احترام پیش رفت و رکاب او را بوسید. این گذشت چنان بی سابقه بود که امیر نصر خیال کرد او را مسخره می کند.

دستور داد خیمه و خرگاه مرتبی رو به روی خیمه ی خودش برای او اختصاص دهند، سپس رو به برادر خود کرد و گفت: تو همان برادر بزرگتر من هستی و من همان خدمتگزار کوچکم، اگر بخارا را به من ارزانی داری منت دارم وگرنه هر چه رأی و فرمان تو باشد انجام خواهم داد. امیر نصر از رفتار برادر خود شرمنده گشت.

امیر اسماعیل با احترام او را روانه ی سمرقند کرد و در سال 279 هجری وفات یافت؛ از این رو تمام ماوراء النهر در اختیار امیر اسماعیل در آمد.(3)

حکایت 283: سبب بخشایش خداوند

سید نعمت الله جزایری در کتاب نوادر الاخبار از برقی، از بعضی صحابه نقل کرد که امام صادق ((علیه السلام))فرمود: در بنی اسرائیل عابدی ریاکار و متظاهر بود، به داوود پیامبر وحی رسید که فلان عابد ریاکار است. پس از چندی عابد از دنیا رفت، داوود بر جنازه ی او حاضر نشد. چهل نفر از بنی اسرائیل جمع شدند و هنگام تهیه ی وسایل تکفینش می گفتند: خدایا! ما جز خوبی از او ندیده ایم، تو دانایی به واقع امر. خداوند عابد را به همین شهادت آمرزید.

خداوند به داوود وحی کرد: چه چیز تو را وادار کرد که بر جنازه ی عابد حاضر نشدی؟ عرض کرد: پروردگارا! سببش اطلاع من از ریاکاری اش بود که تو خود خبر دادی. خطاب رسید: ای داوود! چهل نفر به


1- پند تاریخ 97/2 -98؛ به نقل از: اخلاق محسنی.
2- خضم: دشمن.
3- پند تاریخ 98/2 - 99؛ به نقل از: اخلاق روحی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه