هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 225

صفحه 225

پیامبر فرمودند: یا علی! میل کن و سؤال نکن، خدا را سپاسگزارم که به من دختری داد مانند مریم مادر عیسی دختر عمران، هر زمان زکریا پیش مریم میرفت نزد او غذای آماده میدید، می پرسید: این غذا از کجا است؟ مریم جواب میداد: از نزد خداوند است، او به هر کس که بخواهد بدون حساب روزی می دهد.

آن گاه پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام از آن غذا خوردند. حضرت رسول بیرون رفتند و وسایل حرکت اعرابی را فراهم و او را روانه کردند، مرد عرب به قبیله ی خود (بنی سلیم) رسید. فریاد برداشت: «قولوا لا إله إلا الله محمد رسول الله»، وقتی مردم او را با این حال مشاهده کردند شمشیر به رویش کشیدند و گفتند: دین محمد ساحر وکذاب را پذیرفته ای؟ جواب داد: او نه ساحر است و نه دروغگو، پروردگار محمد خوب پروردگاری است و خود محمد بهترین انبیا است، با گرسنگی رفتم سیرم کرد، برهنه بودم مرا پوشانید، پیاده بودم سوارم کرد، آن گاه داستان سوسمار را با حرارت شرح داد و اضافه کرد ایمان بیاورید تا رستگار شوید. آن روز چهار هزار نفر از بنی سلیم ایمان آوردند.(1)

حکایت 333: اذیت کبوترباز

«شیخ ابوعلی ثقفی» همسایه ای کبوترباز داشت. کبوتران وی بر بام خانه ی شیخ می نشستند و خود برای پرواز دادن کبوتر، پیوسته سنگ پرتاب می کرد و شیخ از این رو در اذیت بود.

روزی شیخ در خانه ی خود نشسته بود و قرآن می خواند. همسایه به قصد کبوتران سنگی پرتاب کرد و سنگ بر پیشانی شیخ خورد و پیشانی او شکست و خون جاری شده اصحاب شاد شدند و گفتند: فردا شیخ نزد حاکم شهر خواهد رفت و دفع شر کبوترباز را خواستار خواهد شد و ما از زحمت او اسوده می شویم.

شیخ، خدمتکار را بخواند و گفت: به باغ برو و شاخی از درخت بیاور. خادم رفت و شاخه ای آورد. شیخ گفت: اکنون این چوب را نزد کبوترباز ببر و بگو از این پس کبوتران خود را با این چوب پرواز بدهد و سنگ نیندازد!(2)

حکایت 334: مدارا با اعمال فرماندار

در ایامی که هشام بن اسماعیل (دایی عبد الملک مروان) از طرف یزید، فرماندار مدینه بود، حضرت سجاد را اذیت می کرد. چون از مقامش عزل شد و ولید بر سر کار آمد، دستور داد هشام را توقیف نمایند تا هر کس از وی شکایت دارد مراجعه کند.

در این موقع هشام گفت: از هیچ کس نمی ترسم مگر از علی بن الحسین و این به خاطر اذیت هایی بود که به حضرتش وارد کرده بود.

امام هنگام زندانی بودن هشام، از در خانهی مروان (خواهرزاده ی او) عبور کرد و قبلا به بعضی آشنایان خود که در توقیف هشام دخالت داشتند - فرمود: با یک کلمه هم او را اذیت نکنید.


1- ریاحین الشریعه 134/1 . صاحب ریاحین می نویسد: این روایت را در حیاه الحیوان ( در ترجمه ی ضب) نیز دیده ام.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 1 /216؛ به نقل از: نمونهی معارف 4/ 368.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه