هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 252

صفحه 252

شوخیگری است که مردم را می خنداند و به این وسیله پول می گیرد.

فرمود: به او بگویید: وای بر تو! خدا را روزی است که در آن روز شوخی گران و بیهوده کاران زیان می کنند.(1)

از عمرت آنچه به بازیچه رفت و ضایع شد

گرت دریغ نیاید، بقیت اندر باز

حکایت 375: بردباری امام باقر ع

شیخ طوسی از محمد بن سلیمان و او از پدر خود نقل می کند: مردی از اهل شام خدمت امام باقر ((علیه السلام))رفت و آمد داشت. مرکزش در مدینه بود و به مجلس نیز فراوان می آمد. می گفت: محبت و دوستی با شما مرا به این مجلس نمی آورد، در روی زمین کسی نیست که نزد من ناپسندتر و دشمن تر از شما خانواده باشد. میدانم فرمان برداری خدا و رسول و اطاعت امیر مؤمنان به دشمنی کردن با شما است؛ ولی چون تو را مردی فصیح زبان و دارای فنون و فضائل و آداب پسندیده می بینم از این رو به مجلست می آیم. با این طرز سخن گفتن، باز هم امام باقر ((علیه السلام))با خوشرویی و گرمی با او صحبت میکرد و می فرمود: هیچ چیز از خدا پنهان نیست.

پس از چند روز مرد شامی رنجور شد و درد و رنجش شدت یافت، آن گاه که دردش بیش از حد شدت یافت یکی از دوستان خود را طلبید و گفت: هنگامی که از دنیا رفتم خدمت محمد بن علی برو و از آن حضرت درخواست کن بر من نماز بگزارده .

شب که از نیمه گذشت گمان کردند او از دنیا رفته و رویش را پوشاندند. بامداد رفیقش به مسجد آمد، ایستاد تا امام باقر علی از نماز فارغ شد، جلو رفت و عرض کرد: یا ابا جعفر! فلان مرد شامی هلاک شد، از شما خواسته است که بر او نماز بگزاری. فرمود: نه، این طور نیست. سرزمین شام سرد است؛ ولی منطقهی حجاز گرم است، برگردید و در کار او عجله نکنید تا من بیایم، آن گاه حضرت حرکت کرد، دوباره وضو گرفت، دو رکعت نماز خواند، دعا کرد و پس از آن به سجده رفت تا هنگامی که آفتاب بر آمد، در این موقع برخاست و به منزل مرد شامی رفت، وقتی داخل شد شامی را صدا زد، مریض جواب داد: لبیک یابن رسول الله! حضرت او را نشانید و تکیه اش داد، آن گاه شربت سویقی(2) طلب کرد، با دست خویش آن غذا را به او داد و به خانواده اش فرمود: شکم و سینه اش را با غذای سرد خنک نگه دارید، سپس از منزل خارج شد، طولی نکشید مرد شامی سلامتی خود را به دست آورد، همان دم خدمت حضرت آمد و عرض کرد: می خواهم در خلوت با شما ملاقات کنم، ایشان برایش خلوت کردند.

مرد شامی گفت: شهادت می دهم که تو حجت خدایی بر خلق و توان دری هستی که باید از آن در داخل شد، هر کسی جز این راه را برود نامید و زیان کار است. حضرت فرمود: چه شده است؟ شامی گفت: هیچ شک ندارم که روح مرا قبض کردند، مرگ را به چشم خود آشکارا دیدم، ناگاه صدای کسی را با گوش خود شنیدم که میگفت: روح او را برگردانید، محمد بن علی او را از ما خواسته است، حضرت فرمود: مگر نمی دانی خداوند بعضی از بندگان را دوست دارد؛ ولی عملشان را نمی خواهد و برخی را دوست ندارد؛ ولی عملشان را می خواهد؟


1- بحار الأنوار 218/15
2- غذایی که با آرد گندم یا جو درست می کنند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه