هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 276

صفحه 276

مدینه نشو و نما کرد. روزها روزه می گرفت و شبها را به عبادت به سر می برد و دارای ثروت بود، به بیماران و عموم مردم احسان می کرد و سی مرتبه به حج مشرف شد که اکثر آن با پای پیاده بود.

زینب دختر برادر نفیسه گفت: چهل سال به عمه ام خدمت کردم، در این مدت ندیدم شبی بخوابد یا روزی افطار کند، پیوسته شبها را به قیام و روزها را به روزه می گذراند. به او گفتم: چرا با خود مدارا نمیکنی؟ گفت: چگونه با نفسم مدارا کنم با این که در پیش رو عقباتی دارم که از آنها نمی گذرند مگر مردمان رستگار.

سیده نفیسه از شوهر خود اسحاق دو فرزند به نام قاسم و ام کلثوم داشت که از آنها نسلی پدید نیامد. سالی با شوهرش به زیارت حضرت ابراهیم خلیل مشرف شد، در مراجعت به مصر تشریف آورد و در منزلی سکنی گزید. در همسایگی آنها دختر یهودی نابینایی بود. یک روز به آب وضوی نفیسه تبرک جست و چشمش بینا شد. یهودیان بسیاری اسلام آوردند و اهل مصر در حق آن مخدره بسیار مقیده مند شدند و از نفیسه خواهش کردند در مصر توقف کند. به زیارت او مشرف می شدند و برکاتی می دیدند و در مصر توقف کرد تا در همان جا از

دنیا رفت.

پس از فوت نفیسه مردم از دهات و شهرهای مصر اجتماع کردند. شمع های بسیاری در آن شب روشن کردند، از هر خانه ای که در مصر بود صدای گریه شنیده می شد، همه در ماتم آن بانوی ارجمند غمناک و افسرده بودند، جمعیتی بر جنازه اش نماز خواندند که سابقه نداشت، تمام بیابان را پر کرده بودند. وی در همان قبری که به دست خود حفر کرده بود دفن شد. نقل شده است که بعد از وفات نفیسه، شوهرش اسحاق خواست بدن او را به مدینه ی معلمه انتقال دهد و در بقیع دفن نماید، اهل مصر درخواست کردند آن مخدره را در مصر بگذارد و مال بسیاری بذل کردند؛ اما اسحاق راضی نشد تا آن که پیامبر اکرم را در خواب دید که فرمودند: به واسطه ی برکت او بر آنها رحمت نازل می شود.(1)

حکایت 407 مالک اشتر در چه روزی روزه داشت

ابن ابی الحدید در باره ی مالک اشتر می نویسد: مالک مردی شجاع، بزرگوار، بردبار و شاعری شیرین گفتار بود و از بزرگان شیعه به شمار می رفت. وی در دلاوری و نصرت امیرالمؤمنین علی مقامی ارجمند داشت. آفرین بر آن مادری که مالک اشتر را تربیت کرد. اگر یک نفر قسم بخورد که خداوند در عرب و عجم شجاعی مانند مالک نیافریده مگر استادش علی بن ابی طالب، قسمی درست و به جا خورده است.

آفرین بر کسی که وقتی از او در مورد مالک سؤال کردند در جواب گفت: چه بگویم درباره ی مردی که زندگی او باعث هزیمت و فرار شامیان و مرگش سبب شکست اهل عراق شد. راست فرموده امیرالمؤمنین : مالک اشتر آن طوری مرا یاری کرد که من پیامبر او را یاری کردم.

مالک اشتر در جنگ جمل با عبدالله زبیر در آویخت، مدتی با یکدیگر با نیزه نبرد می کردند، بالاخره اشتر نیزه ای بر او فرو آورد و از اسب به زمینش انداخت و خودش پیاده شد و روی سینهی او نشست. عبدالله بسیار


1- پند تاریخ231/5 - 233؛ به نقل از: تحفه الاحباب / 393.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه