هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 280

صفحه 280

حکایت 410: توکل بر مخلوق!

آورده اند، در روزگار هارون الرشید سالی قحطی پیش آمد که باعث شد ارزاق عمومی به بالاترین قیمت خود برسد و مردم به شدت در رنج و مشقت بیفتند. هارون برای بهبود اوضاع اقتصادی، مردم را به گریه و زاری ودعا به درگاه الهی دعوت کرد. همچنین از مردم خواست ابزار موسیقی و شادی را بشکنند. مردم نیز به دستور هارون عمل کردند.

روزی مردم غلامی را در حال رقص و پایکوبی دیدند که با آلات موسیقی به نوازندگی مشغول بود. عمل غلام را به هارون گزارش دادند. هارون غلام را احضار کرد و پرسید: چرا به دستور من عمل نکردی و به رقص و شادی پرداختی؟ غلام گفت: ای خلیفه! مولای من آدمی است که خزانه اش پر از گندم است و چون خرج من بر عهده ی او است، نگران چیزی نیستم؛ از این رو من شادم و پایکوبی میکنم!

هارون پس از شنیدن جواب غلام، خطاب به اطرافیان گفت: جایی که این غلام بر آفریدهای چون خود توکل کرده، توکل کردن بر خداوند، اولین و برتر است! پس به مردم بگویید که بر خدای تعالی توکل کنند!(1)

حکایت 411: بالهای توکل

یکی از بزرگان نقل میکرد: در هواپیما نشسته بودیم، هواپیما از تهران حرکت کرد که در بغداد بنشیند. یک وقت زنگ خطر به صدا درآمد، مهماندار گفت: وضع خیلی خطرناک است، چرخهای هواپیما باز نمیشود. رنگ از روی همه ی مسافران پرید. یک مقدار صبر کرد، دو مرتبه آمد و گفت: با تهران تماس گرفته ایم، تهران می گوید: می خواهی به تهران برگرد یا به عراق برو، باید دور بزنی تا بنزین هواپیما تمام شود، وقتی بنزین تمامشد روی زمین بنشینی، تا چه پیش آید و ما چارهای غیر از این نداریم. یک وقت دیدم رنگ از روی همه پریده و دیگر حال حرکت ندارند؛ اما من صاف و راحت نشسته بودم بدون این که رنگم تغییر کند یا دچار لکنت زبان شوم. کسی که پهلوی من نشسته بود با صدای بلند به من گفت: آقا! مگر کری؟ گفتم: نه. گفت: مگر نشنیدی چه گفت؟ گفتم: چرا. گفت: پس چرا رنگت نپریده؟ چرا نمیترسی؟ نیم ساعت دیگر هواپیما سقوط می کند و همه ی ما می میریم. به او گفتم: من هنگامی که سوار میشدم گفتم: (وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)(2) و یک «آیه الکرسی»(3) هم خواندم. روایت داریم که اگر کسی آیه الکرسی بخواند خدا حفظش میکند، اگر بنا است بمیرم و مرگم حتمی باشد می میرم، اگر بترسم هم می میرم، اگر رنگم هم تغییر کند می میرم؛ اما اگر مقدر نباشد هرگز نخواهم مرد، من اعتمادم به خدا است، می دانم که خدا همه ی ما را حفظ می کند.

وقتی این شهامت را از من دیدند پیش من می آمدند و وصیتهایشان را می کردند. من به آنها گفتم: اگر سقوط کند همه میمیریم، اگر هم زنده بمانیم همه زنده می مانیم، چرا نزد من وصیت می کنید؟! این اعتماد به نفس من بود؛ اما آنها خود را باخته بودند چه باختنی، اصلا توجه نداشتند که من نیز درون هواپیما هستم، خیال


1- المستطرف 125/1 ؛ (باب 10، فصل اول، توکل).
2- طلاق /3، ترجمه: هر کس بر خدا توکل کند برایش کافی است. در باره ی مشابه این آیه ر.ک: انفال / 49.
3- بقره /255 (معمولا دو آیه ی بعدی را نیز می خوانند.)
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه