هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 282

صفحه 282

أن رؤیا را به تو نشان داد و محبتت را در قلب یعقوب انداخت؟ عرض کرد: تو. پرسید: آن کس که قافله را بر سر چاه فرستاد و آن دعا را به تو آموخت تا از چاه نجات یافتی؟ جواب داد: تو. سؤال کرد: آن وقت که تو را نسبت به زلیخا متهم کردند چه کسی کودک را به زبان آورد که از زیر بار تهمت خلاص شدی؟ گفت: پروردگارا! تو. فرمود: چه کسی حیله ی زن عزیز مصر و سایر زنان را از تو دور کرد؟ عرض کرد: تو. فرمود: پس چرا به دیگران پناه بردی و به من پناهنده نشدی و درخواست نکردی تا از زندان نجاتت بدهم، به یکی از بندگان من پناه بردی که او نزد بنده ی دیگری که در اختیار من است از تو یادآوری کند؟ اکنون هفت سال دیگر در زندان بمان؛ چون بنده ای را نزد بندهای دیگر فرستادی.

هنگامی که حضرت یوسف برادرش بنیامین را نگه داشت، یعقوب ل نامه ای نوشت و از او تقاضا کرد پسرش را بفرستد، در آن نامه از رنج و اندوه خود در فراق یوسف شکایت کرد، همین که فرزندان یعقوب نامه را به طرف مصر بردند جبرئیل نازل شد و گفت: یعقوب! پروردگارت می گوید: این رنج و اندوهی که از آن به عزیز مصر شکایت کردی چه کسی تو را به آنها مبتلا کرد؟ عرض کرد: تو از جهت تأدیب مرا مبتلا کردی. گفت: آیا کسی غیر از من قدرت دارد گرفتاری تو را برطرف کند؟ جواب داد: نه. گفت: پس خجالت نکشیدی از ابتلای خود به غیر من شکایت کردی؟! گفت: خدایا! استغفار میکنم، رنج و اندوه خود را به درگاه تو شکایت میکنم. خطاب رسید: اگر هنگام نزول این رنج، به من توجه می کردی و توبه میکردی با این که مقدر کرده بودم، از تو برمی گردانیدم؛ ولی شیطان تو را فریب داد.

یعقوب یوسف و برادرش را نزد تو برمیگردانم، ثروت و قوای بدنت که از بین رفته به تو خواهم داد و چشم هایت را بینا میکنم، آنچه کردم برای این بود که تأدیبت کرده باشم.(1)

حکایت 413: پناهگاهی برای سختی ها

محمد بن عجلان گفت: به تنگدستی سختی مبتلا شدم، در این موقع دوستانی که از من طلبکار بودند پیوسته طلب خود را می خواستند.

حسن بن زید در آن وقت فرماندار مدینه بود و مرا می شناخت. روزی به این امید خارج شدم تا شاید گرفتاری ام را برطرف نمایم، بین راه محمد بن عبدالله بن علی بن الحسین(علیه السلام)که از تنگدستی ام اطلاع داشت با من برخورد کرد. بین من و او سابقه ی دوستی بود، دستم را گرفت و گفت: می دانم برای چه کار میروی؛ ولی بگو ببینم چه کسی را در نظر گرفته ای که از رنج و اندوه نجاتت بدهد؟ گفتم: خیال دارم نزد حسن بن زید فرماندار مدینه بروم. گفت: اگر چنین است حاجتت بر آورده نخواهد شد و به منظورت نخواهی رسید، به سوی کسی توجه کن که بر این کار قادر و اکرم الأکرمین است، آنچه می خواهی از او بخواه، من از پسر عمویم حضرت صادق(علیه السلام)شنیدم و آن جناب از پدران گرامی اش و آنها از پیامبر اکرم ا نقل کردند که حضرت فرمودند: خدا به یکی از پیامبران وحی کرد: به عزت و جلالم سوگند! هر کس به غیر من امیدوار باشد ناامیدش میکنم،


1- پند تاریخ 5/ 172 - 174؛ به نقل از: بحار الأنوار 12 / 314.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه