هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 283

صفحه 283

جامه ی خواری در آتش بر او می پوشانم و از گشایش و فضل خود دورش خواهم کرد. بنده ی من در سختیها به دیگری امید دارد با این که مشکلات و سختی ها در اختیار من است یا دل به دیگری می بندد با این که من بی نیازم و کلید تمام درهای بسته در اختیار من است، در خانه ی من برای کسی که مرا بخواند باز است. آیا نمیداند هر گرفتاری که به او برسد کسی جز من نمی تواند آن را بر طرف کند؟ میبینم امیدش را از من برداشته با این که به جود و کرمم قبل از درخواست او خواسته اش را برآورده می سازم، اکنون از من رو برگردانده و از من درخواست نمیکند و در گرفتاری به دیگری التماس میکند. من پروردگار اویم که قبل از درخواست به او میدهم، اگر سؤال کند نخواهم داد؟! آیا جود و کرم دنیا و آخرت از من نیست؟ اگر ساکنان هفت آسمان و زمین از من چیزی بخواهند و خواسته ی تمام آنها را برآورم، به اندازهی پر پشه ای از اقتدار و ملکم کاسته نخواهد شد، چگونه کاسته خواهد شد از ملکی که من نگهدار آنم؟ ای بدبخت آن کسی که مرا نافرمانی کند و مراقب من نباشد!

محمد بن عجلان میگوید: وقتی این کلمات را شنیدم گفتم: یابن رسول الله! خواهش می کنم دو مرتبه حدیث را تکرار کن، سه مرتبه برایم مکرر کرد، گفتم: به خدا قسم بعد از شنیدن این حدیث دیگر از کسی جز خدا درخواست نخواهم کرد. سپس به خانه برگشتم و چیزی نگذشت که خداوند چنان مرا روزی داد که تمام گرفتاری هایم برطرف و قرضم ادا شد.(1)

حکایت 414: دل کندن از غیر خدا

هنگامی که حضرت ابراهیم را به جرم شکستن بتها گرفتند، نمرود در باره ی کیفر آن جناب با اطرافیان خود مشورت کرد. گفتند: او را آتش بزنید و خدایان خود را یاری کنید. ابراهیم را زندانی کردند تا مقدمات و وسایل آتش افروزی فراهم شود.

مدتی بود که نمرودیان از اطراف هیمه جمع آوری می کردند و این کار چنان برای آنها اهمیت داشت که اگر کسی مریض میشد وصیت میکرد فلان قدر از مالش را هیمه بخرند و برای سوزاندن ابراهیم به کار بگیرند و یا زنها پشم می رشتند و پول آن را برای تهیه ی هیزم به متصدیان آتش می دادند. آتشی افروختند که پرندگان از فراز آن نمی توانستند عبور کنند. محل مرتفعی آماده کردند تا نمرود از آن جا نگاه کند، وقتی آتشافروخته شد و شعله های آن سر به فلک کشید از انداختن ابراهیم میان آتش عاجز شدند.

شیطان به آنها تعلیم داد منجنیقی بسازند و به وسیله ی آن ابراهیم را در آتش اندازند. نمرود از جایگاه خود مشغول تماشا بود، ابراهیم خلیل طلا را به آتش انداختند، جوش و خروش در کائنات برپا شد، هر یک به زبان حال به خدا شکایت کردند. زمین گفت: خدایا! کسی غیر از او روی من تو را پرستش نمیکرد، آیا می گذاری طعمه ی آتش نمرود شود؟ ملائکه عرض کردند: پروردگارا! دوست و خلیل تو را در آتش می اندازند؟ خطاب آمد: اگر او مرا بخواند به دادش می رسم.


1- پند تاریخ 177/5 - 179؛ به نقل از: بحار الأنوار 15 / 160.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه