هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 306

صفحه 306

آن که من تو را دشمن داشتم. حجاج هر دو را آزاد کرد، یکی به سبب حق وی و دیگری به سبب صدق وی.

و آن بزرگ گفته است: «لو کان الکذب ینجی الصدق أولی»؛(1) اگر دروغ مرد را از بلا رهائد، راست اولین تر باشد که در مانده را خلاص دهد!(2)

علیک بالصدق و لو أنه

أخرقک الصدق بنار الوعید

و آبغ رضا المولی فأغبی الوری

من أسخط المولی و أزضی العبید

حکایت 444: کیمیا

زکریای رازی - صاحب کتاب برء الساعه - کتابی در علم کیمیاگری نوشت و به یکی از پادشاهان سامانی به نام ملک منصور تقدیم کرد. منصور از دیدن آن کتاب شادمان شد و زکریا را بسیار تمجید و تحسین کرد و هزار دینار زر به او بخشید و از او درخواست کرد به آنچه در این کتاب نوشته ای عمل کن، تا این دانش و هنر به مرحله ی ثبوت برسد. زکریا گفت: این کار به پول زیاد و لوازم مخصوصی نیاز دارد که تهیه ی همه ی آنها مشکل است. منصور گفت: هر چه وسایل و ادوات، لازم داشته باشی، برایت تهیه میکنم تا آنچه در این کتاب نوشته ای، آشکار کنی. وقتی منصور تمام وسایل را آماده کرد، زکریا نتوانست کاری انجام دهد. پادشاه گفت: هیچ خیال نمی کردم حکیم و دانشمندی چنین کتابی با مطالب دروغ تهیه کند که دیگران پس از او بیایند و از دروغ او پیروی کنند. پاداش تو را در تألیف این کتاب که همان هزار دینار بود دادیم، اکنون باید برای دروغی که نوشته ای، کیفر میشوی. آن گاه دستور داد آنقدر کتاب را بر سرش زدند تا کتاب پاره پاره شد، به همین جهت چشم او معیوب شد و پیوسته آب از چشمش می آمد.

گفته اند هنگامی که مشغول تهیه کیمیا بود، چشمش بر اثر بخارهای عقاقیر، به درد آمد. نزد طبیبی رفت تا معالجه کند. طبیب گفت: تا پنجاه دینار ندهی، مداوا نمی کنم. زکریا به ناچار پنجاه دینار داد. طبیب گفت: این، کیمیا است نه آنچه تو در صدد به دست آوردنش هستی! از آن لحظه به بعد زکریا علاقه ی فراوانی به علم طب پیدا کرد و مشغول آموختن آن شد و کتابهای بسیاری در این فن نوشت.(3)

حکایت 445: ولید بن عقبه

ولید بن عقبه از مسلمانانی بود که ابتدا ظاهری خوب داشت، تا جایی که رسول خدا او را مأمور کرد به سوی قبیله بنی مصطلق برود و زکات و صدقات آنان را بگیرد. وقتی افراد قبیله شنیدند مأمور پیامبر آمده، برای خوش آمدگویی آمدند.

چون در زمان جاهلیت میان ولید و این قبیله دشمنی بود خیال کرد آنها برای کشتن او مهیا شده اند، پس به مدینه برگشت و نزد پیامبر آمد و گفت: اینان زکات مالشان را نمی دهند در حالی که قضیه به عکس بود.


1- «لو» در این عبارت عربی به معنی «اگرچه » است و در اصطلاح لو وصلیه نامیده می شود.
2- جوامع الحکایات / 289.
3- پند تاریخ 229/1 ؛ به نقل از: روضات الجنات.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه