هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 31

صفحه 31

حکایت 37: اثر فوری غذای شبهه ناک!

آقای محمد تقی حاتمی نقل کرد: عادت من این بود که هر شب هنگام سحر یک ساعت مانده به صبح برای نماز شب بیدار می شدم؛ ولی چهل روز موفق نشدم. به مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) نامه نوشتم. ایشان در جواب، دعای کوچکی فرستادند که صبح ناشتا بخورم و نوشته بودند: «چهل روز قبل فلان روز که از مجلس شورا با فلان شخص خارج شدی، ظهر گذشته بود و رفیقتان شما را به ناهار دعوت کرد. در چلوکبابی غذا خوردید؛ این اثر آن غذا است!» و همان طور بود که حاج شیخ نوشته بودند. دعا را خوردم و مجددأ به خواندن نماز شب موفق شدم!(1)

حکایت 38: حلوای ارسالی معاویه!

روزی معاویه هدیه ای برای ابوالاسود دوئلی فرستاد که مقداری از آن، حلوا بود و منظورش از فرستادن هدیه این بود که دل آنها را به دست آورد و قلبشان را از محبت علی خالی کند. ابوالاسود دخترکی پنج - شش ساله داشت. دخترک نزد پدر آمد و همین که چشمش به حلوا افتاد، لقمه ای از آن برداشت و در دهان گذاشت.

ابوالاسود گفت: دخترکم! آنچه در دهان برده ای بیرون بینداز، این غذا زهر است. معاویه میخواهد به وسیله ی این حلوا، ما را فریب دهد و از امیر مؤمنان ((علیه السلام))دور و محبت ائمه را از قلب ما خارج کند! دخترک گفت: خدا صورتش را زشت کند. او می خواهد ما را به وسیله ی حلوایی شیرین و زعفران دار از سید پاک و بزرگوار (امام علی (علیه السلام)) دور کند؟! مرگ بر فرستنده و خورنده ی این حلوا باد!»(2) آن گاه دخترک آنقدر دست در گلو برد و خود را رنج داد تا آنچه خورده بود، قی کرد. وقتی خود را پاک کرد، این ابیات را سرود:

أبالشهر المزعفر یابن هند

نبیع علیک احسابا و دینا

معاذ الله کیف یکون هذا

و مولانا امیر المؤمنینا(3)

حکایت 39: غذای خلیفه!

روزی در مجلس هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسی) که جمعی از اشراف حاضر بودند صحبت از بهلول و دیوانگی او شد. هنگام خوردن غذا، سفره ی سلطنتی گسترده شد، یک ظرف غذای مخصوص جلوی هارون گذاشتند. هارون غذای خود را به یکی از غلامان داد و گفت: این غذا را برای بهلول ببر تا شاید بهلول را جذب خود کند. وقتی غلام غذا را نزد بهلول که در خرابه ای نشسته بود گذاشت، دید چند سگ در چند قدمی دارند لاشه ی الاغی را میدرند و می خورند. بهلول غذا را قبول نکرد و به غلام گفت: این غذا را نزد آن سگ ها بگذار، غلام گفت: این غذای مخصوص خلیفه است و به احترام تو، برایت فرستاده است، به مقام خلیفه توهین نکن.


1- نشان از بی نشان ها 2/ 59
2- «قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر بالشهد المزعفر تبا لمرسله و آکله.
3- ای پسر هند جگرخوار! آیا با حلوایی زعفرانی می خواهی شرافت و دین ما را برباپی؟! به خدا پناه می برم این کار نخواهد شد، مولا و آقای ما امیرالمؤمنین ((علیه السلام))است. پند تاریخ 113/5 ؛ به نقل از : الکنی و الالقاب 7/1
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه