هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 320

صفحه 320

دیگری با صدای بلند فریاد میکشید: ای پادشاه بزرگ در تاریخ عالم کسی به قدرت و عظمت تو نبوده و نخواهد بود.

پادشاه که مردی دانا و آگاه بود، هر روز از آن چاپلوسان بیشتر متنفر میشد. روزی کنار ساحل قدم میزد، تمام افسران سپاه و وزیران با او بودند. طبق معمول هر یک از آنان به نوبت شروع به تملق گویی کردند. پادشاه احساس کرد وقت آن رسیده است تا درس خوبی به آن جماعت چاپلوس بدهد. پس دستور داد صندلی او را نزدیک دریا ببرند و کنار آب قرار دهند. وقتی چنین کردند از آنان پرسید: آیا من بزرگترین مرد دنیا هستم؟

درباریان یک صدا فریاد کشیدند: ای شاه عالم! از تو بزرگ تر در دنیا کسی وجود ندارد.

سپس پرسید: آیا همه ی موجودات از من اطاعت می کنند؟ یکی از درباریان به نمایندگی از بقیه پاسخ داد: در دنیا چیزی وجود ندارد که جرئت داشته باشد فرمان شما را اطاعت نکند. هر گاه اراده کنید همه دنیا در پیشگاه اعلی حضرت به خاک افتاده، شما را تعظیم میکنند.

پادشاه دور اندیش در حالی که به امواج خروشان دریا مینگریست گفت: آیا دریا هم فرمان مرا اطاعت میکند؟

درباریان ساکت ماندند؛ اما لحظاتی بعد یکی از آن میان گفت: شما فرمان دهید، بدون شک اطاعت خواهد کرد. کانوت از روی صندلی برخاست. رو به دریا کرد و با کمال قدرت فریاد کشید: ای دریا! به تو دستور میدهم که جلوتر نیایی. ای امواج! از غلتیدن باز ایستید. ای دریا؛ از این پس حق نداری آب بر پاهای من بریزی.

درباریان ساکت ماندند؛ اما دریا آرام نشد. ناگهان موج بلندی جلو آمد و چون به ساحل رسید، آن چنان آب فراوانی با خود آورد که لباس های پادشاه را نیز خیس کرد.

پادشاه رو به درباریان کرد و گفت: دیدید که او به فرمان من نبود. شما خود این حقیقت را میدانستید که هیچ کدام از موجودات روی زمین به فرمان من نیستند. ذلت و عترت کسی هم در دست من نیست. شما ای افسران و وزیران! از چاپلوسی و تملق دست بردارید. ستایش های بیهوده موجب می شود که اشخاص نادان به تدریج سخنان شما را بپذیرند.

آن گاه تاج از سر برداشت و گفت: من دیگر این تاج را بر سر نخواهم گذاشت. فقط یک پادشاه بزرگ در جهان وجود دارد که تمام قدرت ها در دست او است و او کسی است که بر دریا فرمان می راند. او خدای جهان و آفریدگار همه کس و همه چیز است. باید از او اطاعت کنید و او را بپرستید که پرستش تنها سزاوار او است.(1)

حکایت 468: قبله ی عالم!

گویند: در منزل حاکمی، مجلس روضه خوانی برقرار بود. یکی از چاپلوسان وارد مجلس شد و بی پروا پشت


1- هزار و یک حکایت خواندنی14/3 .15؛ به نقل از: هزار و یک حکایت تاریخی، ج 4.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه