هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 331

صفحه 331

تشریفات فوق العاده ای نیست شاد شد و بر اقامت خود افزود.

روزی عده ای از قبایل اطراف برای زیارت کربلا با پای برهنه بر این قبیله وارد شدند، جوان های آنها نیز با شوق تمام تلاش می کردند مرد نصرانی هم به همراه آنها حرکت می کرد و در راه از اسباب آنها مراقبت میکرد و از خوراکشان می خورد، ایشان ابتدا به نجف آمدند و پس از انجام مراسم زیارت مولا علی وارد کربلا شدند، اسباب خود را داخل صحن گذاشته، به نصرانی گفتند: تو این جا بنشین، ما تا فردا بعد از ظهر نمی آییم و برای زیارت به طرف حرم رفتند. تاجر وضعی عجیب مشاهده کرد، دید همراهانش با اشک های جاری چنان ناله می زنند که گویی در و دیوار با آنها هم آهنگ است.

نصرانی به واسطه ی خستگی به خواب رفت، پاسی که از شب گذشت در خواب دید شخصی بسیار جلیل و بزرگوار از حرم خارج شد و در دو طرف او دو نفر ایستاده اند، به هر یک از آن دو دفتری داد، یکی را مأمور کرد اطراف خارجی صحن را بررسی کند و هر چه زائر و مهمان وارد شده است یادداشت کند و دیگری را برای داخل صحن مأمور کرد.

آنها رفتند و پس از مختصر زمانی بازگشته، صورت اسامی را عرضه داشتند. آقا نگاه کرد و فرمود: هنوز کسانی هستند که شما نامشان را ننوشته اید، برای مرتبه ی دوم به جست و جو پرداختند، سپس برگشته، اسامی را به عرض رساندند. باز آن جناب فرمود: باز هم هستند.

پس از گردش در مرتبه ی سوم عرض کردند: ما کسی را نیافتیم مگر همین مرد نصرانی که این جا به خواب رفته و چون نصرانی بود اسم او را ننوشتیم. فرمود: چرا ننوشتید؟ آیا به در خانه ی ما نیامده؟ تاجر از مشاهده این خواب چنان شیفته ی توجه مخصوص ابا عبد الله شد که پس از بیدار شدن، اشک از دیده فرو ریخت و اسلام اختیار کرد و اگرچه سرمایه ی مادی خود را از دست داد، سرمایه ای بس گرانبها به دست آورد.(1)

حکایت 487: مهمان خدا!

مرحوم محقق اردبیلی از مشاهیر و از مفاخر تشیع بود. ایشان در سال های قحطی و گرانی مال خود را بین فقیران تقسیم میکردند و برای خود به اندازهی سهم یکی از فقیران برمی داشتند. در یکی از سال ها همین کار را انجام دادند و همسرش از این امر ناراحت شد و گفت: مال ما را به فقیران انفاق میکنی و اولاد خود را گرسنه میگذاری؟! آن بزرگوار متعرض او نشدند و برای اعتکاف به مسجد کوفه رفتند، چون روز دوم شد، مردی به خانه ی ایشان آمد و آرد گندم خوبی آورد و گفت: صاحب خانه این را فرستاده است. در صورتی که مقدس از این جریان بی اطلاع بود، وقتی ایشان به خانه آمدند و از قضیه مطلع شدند دانستند که از جانب خدا است و حمد و سپاس الهی را به جای آوردند!(2)


1- دار السلام 2/ 144.
2- سیمای فرزانگان / 359؛ به نقل از : ریحانه الادب 5/ 368.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه