هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 339

صفحه 339

کنند. هر چه ترکمن دقت کرد و می خواست داخل نماید، جلال الدوله طرف دیگر غلاف را پیش می آورد، ترکمن به این کار موفق نمی شد تا بالاخره اعتراض کرد و گفت: شما نمی گذارید شمشیر داخل شود.

جلال الدوله که منتظر چنین فرصتی بود گفت: بنا بر این دختر تو هم اگر مایل نبود نمیگذاشت؛ پس او نیز به این عمل تمایل داشته، حال اگر می خواهی بگشی هر دو را بکش.

آن گاه پدر دختر به ازدواج راضی شد و آنها را به ازدواج یکدیگر در آورد و سلطان مهر را از خزانه پرداخت.(1)

حکایت 496: یوسف زیست

جوانی بسیار خوش سیما از راهی میگذشت، زنی زیبا او را دید و به وی علاقه مند شد و به او گفت: ای جوان؛ آیا شعر بلدی؟ جوان گفت: آری! زن گفت: شعرهایت را بخوان تا ببینم چگونه شعر می سرایی. جوان گفت:

ولست من النساء و لسن منی

ولا أبغی الفجور إلی المماتی

ألا لاتطمعی فیما لدینا

ولو قد طال سیر فی الفلاتی

فإن الله یبصر فؤق عرش

و یغضب للفعال الموبقاتی

من از زنان نیستم و آنان نیز از من نیستند. من تا هنگام مرگ در پی فسق و فجور نخواهم رفت، آگاه باش ای زن! در ما طمع مکن هرچند که گردش در بیابان ها به طول انجامد؛ زیرا خداوند از بالای عرش بر اعمال ما ناظر است و از کارهای ناشایست خشمگین خواهد شد.

زن که دید مطلبش برآورده نشد، گفت: شعر را رها کن، اگر قرآن بلدی قدری قرآن بخوان، جوان گفت: (الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَهَ جَلْدَهٍ) (2)؛ زن زناکار و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید.

زن که یقین کرده بود به مقصود خویش نمی رسد، مأیوسانه از نزد آن جوان رفت.(3)

حکایت 497: حمام منجاب!

روزی زنی پاکدامن و زیبا از منزلش خارج شد. او می خواست به حمامی که به «منجاب) مشهور بود، برود؛ اما راه را نمی شناخت. مقداری راه رفت و خسته شد. در این هنگام دید مردی جلوی در منزل خود ایستاده است. راه حمام را از او پرسید. مرد گفت: حمام همین جا است و به خانه ی خویش اشاره کرد. وقتی زن داخل شد، در را از پشت سر بست. وقتی زن مطلب را فهمید و دانست که مرد او را فریب داده است، با کمال میل و رغبت آمادگی خود را ابراز کرد و به آن مرد گفت: برو مقداری عطر و خوردنی تهیه کن و زود برگرد.

مرد چون زن را با مقصود خود موافق یافت، برای خرید از منزل بیرون رفت. زن در اولین فرصت از خانه خارج شد و خود را نجات داد. مرد پس از مراجعت با منظره ی غیر مترقبه ای رو به رو شد و این پیشامد به قدری او را ناراحت ساخت که حساب نداشت؛ حتی هنگام مردن نیز آن را فراموش نمیکرد. نقل شده است در حال


1- الأذکیاء (ابن جوزی) / 40
2- نور /2
3- سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن 4/ 154 - 155.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه