هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 35

صفحه 35

حکایت 45: قاضی القضات و حضور در دادگاه

در زمان خلافت حضرت علی ((علیه السلام))در کوفه، زره آن حضرت گم شد و پس از چند روز نزد یک مسیحی پیدا شد. حضرت علی ((علیه السلام))او را نزد قاضی برد و اقامه ی دعوی کرد که این زره از آن من است؛ نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را نزد این مرد یافته ام.

قاضی به مسیحی گفت: خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه می گویی؟ مسیحی گفت: این زره مال من است، در عین حال گفته ی مقام خلافت را نیز تکذیب نمی کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد). قاضی رو کرد به حضرت علی ((علیه السلام)) و گفت: تو مدعی هستی و این شخص منکر است؛ بنابراین بر تو است که بر مدعای خود شاهد بیاوری.(1)

حضرت علی ((علیه السلام))خندید و گفت: قاضی راست می گوید؛ ولی من شاهدی ندارم. قاضی روی این اصل که مدعی، شاهدی ندارد به نفع مسیحی حکم داد و او هم زره را برداشت و رفت؛ ولی مرد مسیحی که خود بهتر میدانست زره مال چه کسی است، پس از آن که چند گامی برداشت وجدانش برآشفت شد و برگشت و گفت: این روش حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاء است و اقرار کرد که زره از آن امام علی ((علیه السلام))است. طولی نکشید که او را دیدند در حالی که مسلمان شده بود و با شوق و ایمان زیر پرچم علی ((علیه السلام))در جنگ نهروان می جنگید.(2)

سایه، پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا؟

آفتابی چون علی در سایه ی پیغمبر است

حکایت 46: افتخار بوسه

روزی رسول خدا به مسجد رفتند و فرمودند: ای مردم! کدام یک از شما بر گردن من حقی دارید؟ میل دارم در این دنیا تلافی کنید.

شخصی به نام «سواد» از میان مردم بلند شد و گفت: ای رسول خدا ! روزی شما از سفر طائف برمیگشتید و من برای استقبال از شما آمده بودم. شما بر شتری سوار بودید، خواستید شتر را برانید که چوب دستی تان به بدن من خورد. حالا می خواهم تلافی کنم.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بلال فرمودند: همین حالا به خانه ی زهرا سلام الله علیها برو و آن چوب دستی را بیاور.

بلال رفت و چوب دستی را از دست دختر گرامی پیامبر گرفت و به مسجد برگشت. «سواد» پیش آمد و چوب را گرفت. پیامبر فرمودند: بیا تلافی کن.

همه منتظر بودند ببینند «سواد» با پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه می کند. «سواد» جلو آمد و مؤدبانه عرض کرد: به خدا پناه می برم از این که بر بدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چوب بزنم و تلافی کنم. می خواستم به این بهانه بوسه ای بر بدن.


1- اشتباه قاضی این است که طبق علمش که علی ((علیه السلام))را خلیفه ی رسول خدا ((صلی الله علیه و آله)) و معصوم از گناه و اشتباه می داند (یا باید بداند)، عمل نکرده و از آن حضرت نیز مانند دیگران شاهد می طلبد. (شاید علت لبخند آن حضرت که در ادامه می خوانید همین بوده است.)
2- داستان راستان / 22 - 21: به نقل از: بحار الأنوار 598/9 : الامام علی صوت العداله الانسانیه / 63.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه