هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 354

صفحه 354

وجود مارگیر را فراگرفته بود، اول فکر کرد اژدها خوابیده؛ اما وقتی خوب دقت کرد دید مرده است.

شیطان رفت در جلدش و نقشهی عجیبی به سرش زد و گفت: خوب شد که این اژدها مرده، حالا آن را به شهر می برم و به همه نشان میدهم و بعد میگویم من آن را کشته ام، این طور شهرتم بیشتر می شود. آن وقت مردم میگویند: عجب مارگیر پردل و جرئتی!

خلاصه مرد مارگیر هر طوری بود اژدها را به شهر آورد، مردم با دیدن اژدها به وحشت افتاده بودند. مرد مارگیر سعی میکرد اژدها را به میدان اصلی شهر ببرد تا آدم های بیشتری را به سوی خودش بکشاند و پول بیشتری بگیرد. به میدان اصلی شهر رسید، پارچه ی بزرگی روی اژدها انداخت تا همه جمع شوند و کارش را شروع کند.

مردم دسته دسته خود را به میدان اصلی شهر رساندند. دیگر جای سوزن انداختن نبود؛ اما مارگیر بیچاره خبر نداشت که اژدها زنده است. اژدها به خاطر هوای سرد کوهستان به خواب رفته بود.

قبل از این که مارگیر کارش را شروع کند ناگهان متوجه شد که پارچه ی روی اژدها تکان می خورد. خیلی ترسیده بود. انگار فهمیده بود که اژدها نمرده است؛ ولی چون به مردم گفته بود من آن را کشته ام نمی توانست فرار کند.

عده ای از مردم فرار کردند و عده ای هم منتظر پایان کار ماندند. مارگیر پارچه را از سر اژدها کشید، ناگهان فهمید اژدها زنده است. رفت به سوی اژدها که به قول خودش یک بار دیگر آن را بگشد، اژدها در یک چشم به هم زدن مارگیر را خورد. مردم شهر هم از این ماجرا درس بزرگی گرفتند.(1)

نفس، اژدرهاست او کی مرده است

از غم بی آکتی، افسرده است

حکایت 513: قدرت شهوت!

یکی از پادشاهان علاقه ی زیادی به زنان داشت و بیشتر از وقت شبانه روز را در حرمسرا میگذرانید. وزیرش پیوسته او را از همنشینی زیاد با بانوان بر حذر میداشت، بالاخره پادشاه سخن او را پذیرفت و از زنان کناره گرفت. یکی از کنیزان که مورد توجه پادشاه بود سبب کناره گیری را جویا شد. پادشاه گفت: فلان وزیر مرا از این عمل منصرف کرد و از شهوترانی زیاد باز داشت. کنیز گفت: ممکن است مرا به او ببخشی تا مشاهده کنی با او چه میکنم؟!

پادشاه کنیز را به وزیر بخشید. پس از آن که به خانه ی وزیر رفت بسیار مورد توجه او واقع شد؛ زیرا زیبا و دلفریب بود؛ ولی هر چه میخواست نزدیک او شود کنیز امتناع می ورزید و می گفت: به خدا سوگند ممکن نیست مگر این که یک مرتبه سوارت شوم. شراره های سوزان شهوت اختیار را از دست وزیر ربوده بود. کنیز زین و لجام روی وزیر گذاشت و میان اتاق سوارش شد. این عمل موقعی انجام گرفت که سلطان در محل


1- مثنوی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه