هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 355

صفحه 355

مخصوصی آنها را مشاهده می کرد. در این هنگام پادشاه خارج شد و به وزیر گفت: این چه گرفتاری است که مبتلا شده ای! تو که مرا از مجالست زنان باز میداشتی؟!

وزیر گفت: من شما را می ترساندم تا به چنین بلایی گرفتار نشوی و سوار شما نشوند. اکنون با چشم خود دیدید که چیره دستی اینها به اندازهای است که می توانند بر تمام امور زندگی مردان حکومت کنند.(1)

حکایت 514: گناه سوزی عابد!

عابدی در بنی اسرائیل زندگی می کرد. زنی شبانه در خانه ی عابد را زد و گفت: مرا میهمان خودگردان. عابد گفت: بودن زن و مرد نامحرم در یک محل صحیح نیست. زن گفت: می ترسم که درندگان به من زیان رسانند. عابد متأثر شد و زن را به منزل خود راه داد و چراغ را خاموش کرد. زن گفت: تو مرا در تاریکی وارد ساخته ای. عابد چراغ را روشن کرد، مقدار کمی که نشست، شهوت بر او غالب شد و چون بر نفس خویش ترسید، انگشت کوچک خود را به سوی آتش گرفت و آن را سوزاند و هر وقت شهوت بر او غلبه میکرد، یکی از انگشتان خود را می سوزاند تا این که هر پنج انگشت خود را سوزاند. هنگامی که صبح شد، به زن گفت: بیرون برو که تو میهمان بدی برای من بودی!(2)

لک الف معبود مطاع أمه

دون الإله و تدعی التوحیدا(3)

حکایت 515: طبیعت و تربیت

یکی از پادشاهان هند، وزیر فهمیده ای داشت و بدون صلاحدید او کاری انجام نمیداد. پادشاه از دنیا رفت و پسرش جانشین او شد. او در کارهای خود با وزیر مشورت نمی کرد و به گفته هایش اهمیت نمیداد.

روزی وزیر به او گوشزد کرد که پدرت بدون تصویب و صلاحدید من کاری نمیکرد. ممکن است در انجام امور پیش آمدهای ناگوار و غیر قابل جبران پیش آید. شاه برای امتحان سؤالی از او کرد تا مقداری دانش و تجربه اش را بیازماید، پرسید: خواسته های دل و هواهای نفسانی قوی تر است یا تربیت نفس؟ وزیر گفت: خواهش نفس چیره تر است.

پس از چندی پادشاه مجلسی تهیه کرد که عده ای از رجال حضور داشتند. سفرهای ترتیب داد که انواع خوراکی ها در آن وجود داشت، چند گربه را طوری تربیت کرده بود که شمع ها را در دست ها گرفته، به این وسیله مجلس را روشن نگه میداشتند. در این هنگام پادشاه به وزیر گفت: مشاهده کن تربیت مقدم است یا طبیعت (یعنی طبیعت گربه ها رو آوردن به غذا و رها کردن شمع ها است؛ اما بر اثر تربیت، وظیفهی دشوار خود را انجام میدهند). وزیر کمی شرمنده شد و گفت: اگر اجازه دهید فردا شب جواب سؤال را میدهم. شاه قبول کرد.

شب بعد وزیر به غلامش دستور داد چند موش تهیه کند، موش ها را به نخ های محکمی بست همین که


1- پند تاریخ 211/2 - 212؛ به نقل از : کشکول بحرانی / 150.
2- بحار الانوار 401/70 .
3- رابعه ی عدوبه.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه