هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 359

صفحه 359

دیوانگان با دعایش بهبود می یافتند.

زنی از خانواده ای بزرگ، دیوانه شد. برادرانش او را نزد عابد آوردند تا شاید بر اثر دعای او خوب شود، خواهر را در جایگاه عابد گذاشتند و خودشان برگشتند. شیطان موقعیتی پیدا کرد و پیوسته عابد را وسوسه می کرد و جمال زن را در نظرش جلوه می داد. بالاخره نتوانست خود را نگه دارد و با او جمع شد. زن از عابد حمل برداشت. همین که برصیصا فهمید حامله شده از ترس رسوایی او را کشت و دفن کرد، شیطان بعد از این پیش آمد، نزد یکی از برادران او رفت و داستان عابد را شرح داد و محل دفن را هم نشان داد. همه ی برادرها اطلاع یافتند، کم کم داستان منتشر شد تا به پادشاه رسید. شاه با عدهای پیش عابد رفت و از جریان جویا شد، برصیصا تمام کردار خود را اقرار کرد.

شاه دستور داد او را به دار بیاویزند، همین که از چوبه ی دار بالا برده شد شیطان به صورت مردی نزد او آمد و گفت: آن کسی که تو را به این ورطه انداخت من بودم، اکنون اگر نجات می خواهی باید از من اطاعت کنی، عابد پرسید: چه اطاعتی؟ شیطان گفت: یک مرتبه مرا سجده کن. گفت: چگونه سجده کنم؟ گفت: من به یک اشاره قناعت می کنم. برصیصا با سر اشاره کرد و در آخرین لحظات زندگی کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگی اش خاتمه دادند.

خداوند در آیه ی گذشته به همین داستان اشاره می نماید. ترجمه ی آیه: مانند شیطان که به انسان گفت کافر شو همین که کفر اختیار کرد شیطان گفت: از تو بیزارم! من از پروردگار عالمیان می ترسم. سرانجام کار هر دو آتش جهنم است برای همیشه می سوزند، این است کیفر ستمکاران.(1)

هر که با پاکدلان صبح و مسایی دارد

دلش از پرتو اسرار صفایی دارد

زهد با نیت پاک است نه با جامه ی پاک

ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد

سوی بت خانه مرو پند برهمن مشنو

بت پرستی مکن این ملک خدایی دارد

گوهر وقت بدین خیرگی از دست مده

آخر این در گرانمایه بهایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی پروین

آن که چون پیر خرد راهنمایی دارد(2)

حکایت 520: نتیجه ی مخالفت با نفس

مردی عاشق کنیز همسایه ی خود شد. خدمت امام صادق(علیه السلام)آمد و جریان را به عرض ایشان رساند. آن حضرت فرمود: هر وقت او را دیدی بگو: «اللهم أسألک من فضلک»؛ خداوندا! [او را] از فضل و لطف تو میخواهم. مدتی گذشت، اتفاقأ صاحب کنیز اراده ی مسافرت کرد. نزد همان همسایه آمد و تقاضا کرد کنیزش را به رسم امانت پیش او بگذارد. در جواب گفت: من مردی مجردم، میل ندارم کنیز تو پیش من باشد. آن مرد گفت: مانعی ندارد، کنیز را برایت قیمت میکنم تو از او به نحو حلال بهره برداری کن. بعد از


1- پند تاریخ 222/2 - 223؛ به نقل از: بحار الأنوار 487/14
2- پروین اعتصامی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه