هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 366

صفحه 366

قریش! به دادم برسید، اکنون حنظله مرا کشت و فرار کرد، حنظله او را تعقیب کرد، یکی از سپاهیان با او رو به رو شد و نیزه ای بر حنظله وارد کرد، آن جوان دلیر با همان زخم کاری که منجر به شهادتش شد صاحب نیزه را تعقیب کرد و او را به وسیله ی شمشیر از پا در آورد. آن گاه بین عده ای از سپاهیان اسلام بر زمین افتاد. پیامبر اکرم و در پایان جنگ فرمودند: ملائکه را مشاهده کردم بین آسمان و زمین با ظرفهای زرین حنظله را غسل میدادند، به همین جهت به حنظله ی غسیل الملائکه مشهور شد.(1)

مرغ روحم که طائر قدس است

زین قفس رها شود چه شود؟

چون حجاب من از من است اگر

این من از من جدا شود چه شود؟(2)

حکایت 529 خودپسندی با لشکر اسلام چه کرد؟

وقتی حضرت رسول و مکه را فتح کردند، خبر به هوازن رسید که پیامبر خیال دارد با شما جنگ کند. بزرگان هوازن نزد مالک بن عوف آمدند و او را رئیس خود قرار دادند و اموال و زنان و بچه های خویش را همراه آوردند تا دل از همه چیز بشویند و با تمام نیرو جنگ کنند. این لشکر حرکت کرد تا به اوطاس(3) رسید. به پیامبران خبر دادند که هوازن در اوطاس جمع شده اند. آن حضرت مردم را به جهاد دعوت کردند و عده ی نصرت و غنیمت دادند.

مردم با میل به سپاه پیامبر و پیوستند، رسول خدا پرچم بزرگ را به دست امیر مؤمنان(علیه السلام)دادند و با دوازده هزار نفر برای جنگ هوازن آماده شدند، ده هزار نفر از لشکریان خود آن حضرت بودند که در رکابش مکه را فتح کرده بودند و دو هزار نفر از مکه و اطراف بودند. لشکر پیامبر نزدیک هوازن رسید، در این موقع مسلمانان لشکر فراوان خود را که مشاهده کردند، بر خود بالیدند که ما دیگر مغلوب نخواهیم شد.

مالک بن عوف به سپاه خود گفت: هر کسی خانواده ی خود را پشت سرش جای دهد. میان شکاف های این دره پنهان شوید، غلاف شمشیر خود را بشکنید و همین که سفیدی صبح نمایان شد حمله کنید. محمد قوه با کسی که نیکو جنگ کند رو به رو نشده است، هنگامی که پیامبر به نماز صبح را خواندند از اوطاس سرازیر شدند، دره گود بود و سراشیبی زیادی داشت، بنوسلیم در مقدمه و طلایه ی لشکر بودند، در این موقع دسته های هوازن از هر طرف دره یکباره به آنها حمله کردند و بنوسلیم فرار کردند و دیگران هم از پی آنها فراری شدند، به طوری که با پیامبر(علیه السلام)و بیش از ده نفر نماند. نسیبه دختر کعب مازنیه بر صورت فراری ها خاک می باشید و می گفت: کجا فرار می کنید؟

امیر مؤمنان علی(علیه السلام)در مقابل پیامبر شمشیر می زد، همین که پیامبر و فرار و هزیمت لشکر را مشاهده فرمودند قاطر خود را به طرف علی راندند و دیدند علی شمشیر بر دست گرفته و چون سربازی جانباز مشغول دفاع کردن است. حضرت رسول و به عباس که صدایی بس غزا و بلند داشت فرمودند: صدا بزن یا


1- پند تاریخ 2/ 245 - 246؛ به نقل از: سفینه البحار (لفظ حنظل).
2- فیض
3- اوطاس نام محلی است در نزدیکی مکه.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه