هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 367

صفحه 367

أصحاب سوره البقره و یا اصحاب بیعه الشجره! کجا فرار میکنید؟ به یاد آورید پیمانی را که با پیامبر بستید.

در آن هنگام از اطراف دره چنان مشرکان حمله کردند و کار را بر پیامبر و اصحابش دشوار کردند که حضرت دست ها را به سوی آسمان بلند کردند و گفتند: «اللهم لک الحمد و إلیک المشتکی و أنت المستعان اللهم ان تهلک هذه العصابه لم تعبد و إن شئت أن لاتعبد لاتعبد.»

خدایا! تو پشتیبان و کمک مایی، اگر این جمعیت را هلاک کنی پرستش نمیشوی، اگر بخواهی پرستش نشوی خواسته خواسته ی تو است.

صدای عباس میان دره پیچید. تمام مسلمانان فهمیدند، غلاف های شمشیر خود را شکستند و صدا زدند: لبیک و باز گشتند؛ ولی خجالت می کشیدند گرد پیامبر بیایند؛ از این رو اطراف پرچم جمع شدند و مبارزه کردند. حضرت رسول و به عباس فرمودند: اینها کیستند؟ عرض کرد: اینها أنصارند. پیامبر و پا در رکاب کردند و این رجز را خواندند:

انا النبی لا أکذب

أنا بن عبد المطلب

چیزی نگذشت که هوازن فرار کردند و خداوند غنائم بیشماری نصیب مسلمانان کرد. زنان و فرزندان آنها را اسیر کردند و این آیه در باره ی جنگ حنین نازل شد: (لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ ۙ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ)(1) ، خداوند یاری کرد شما را در موارد زیادی و در روز حنین که از انبوه جمعیت به خویش بالیدید آن زیادی لشکر شما را بی نیاز نکرد، در تنگنای زمین واقع شدید با آن وسعتش، آن گاه پشت کرده و فرار کردید.

در جنگ حنین شش هزار نفر زن و مرد اسیر شدند، چهل هزار گوسفند به دست آمد و رسول خدا معادل بیست و چهار هزار شتر و چهار هزار اوقیه(2) طلا بین مهاجر و انصار تقسیم کردند.

قریش چون تازه اسلام اختیار کرده بودند به واسطه ی دلخوشی و تشویق مقدار زیادتری به آنها بخشید. در خبری آمده است که غنائم جنین را به قریش و بنی امیه و اهل مکه دادند و برای انصار مقدار کمی گذاشتند که بعضی از انصار خشمگین شدند. این خبر به پیامبر نه رسید، میان ایشان فریاد کردند که جمع شوید و فرمودند: بنشینید و غیر از انصار کس دیگری این جا نباشد، همین که نشستند، حضرت تشریف آوردند، امیر مؤمنان نیز پشت سر آن حضرت بود، هر دو وسط انصار نشستند، سپس رسول خدا فرمودند: من چیزی از شما می پرسم جواب دهید، گفتند: به دیده ی منت. فرمودند: شما کم بودید و خداوند شما را به واسطه ی من زیاد کرد، عرض کردند: بلی، فرمودند: با یکدیگر دشمن بودید و خداوند به واسطه ی من بین شما محبت انداخت. گفتند: آری، منت خدا و پیامبر بر گردن ما است.

آن گاه حضرت ساکت شدند، پس از سکوت کوتاهی فرمودند: چرا شما جوابهایی که دارید نمیگویید؟


1- توبه / 25.
2- اوقیه چهل درهم و هر درهم هجده نخود است.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه