هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 373

صفحه 373

با خود اندیشید: این مرد کیست که در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است؟! نزدیک تر شد، عجب! این مرد محمد بن علی بن الحسین (امام باقر) است! این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی جویی می کند؟! لازم شد نصیحتی بکنم و او را از این روش بازدارم.

نزدیک آمد و سلام کرد. امام باقر(علیه السلام)نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام او را داد. مرد گفت: آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آن هم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، خصوصا با این اندام که حتما باید محتمل رنج فراوان بشوید؟! اگر خدای نخواسته در چنین حالی مرگ شما فرا رسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایسته ی شما نیست که دنبال دنیا بروید و با این تن در این روزهای گرم متحمل رنج و زحمت بشوید؛ خیر، خیر، شایسته ی شما نیست.

امام باقر دست ها را از دوش کسان خود برداشت و به دیوار تکیه کرد و گفت: اگر مرگ من در همین حال برسد، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام؛ زیرا این کار عین طاعت و بندگی خدا است. خیال کرده ای که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعا است. من زندگی و خرج دارم، اگر کار نکنم و زحمت نکشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم. من در طلب رزق می روم که احتیاج خود را از کس و ناکس سلب کنم. وقتی باید از فرا رسیدن مرگ ترسان باشم که در حال معصیت و خلافکاری و تخلف از فرمان الهی هستم، نه در چنین حالی که در حال اطاعت امر حق هستم که مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم به دست آورم. زاهد گفت: عجب اشتباهی کرده بودم. می خواستم او را نصیحت کنم، اکنون متوجه شدم که خودم در اشتباه بوده ام و احتیاج به نصیحت داشته ام.(1)

سرکه از دسترنج خویش و تره

بهتر از نان کدخدا و بره(2)

حکایت 536: بلند همتی

زمانی که محمد زید علوی(3) ولایت طبرستان را بررسی می کرد آنچه موجودی بود اول بین کسانی که با قریش نسبت داشتند قسمت می کرد و سلسله ی مراتب ایشان را نیز هر یک به جای خود محفوظ می داشت، پس از آن سهم انصار و فقها و دیگر طبقات را میداد.

در تمام این دسته ها حقوق و تسویه را مراعات می کرد. سالی بنا به عادت همیشه، مشغول تقسیم کردن خزانه بود. از قریش آل عبد مناف را مقدم می داشت و اول بنی هاشم را میداد. مردی گفت: ای سادات! مرا هم از این مال سهمی تعیین فرمایید. گفتند: تو از کدام قبیله هستی؟ گفت: از بنی عبد مناف. پرسیدند: از کدام طایفه ی آنها هستی؟ از جواب این سوال خودداری کرد و خاموش ماند. با خود گفتند: شاید از اولاد یزید باشد، سؤال کردند. گفت: آری.


1- داستان راستان 99/1 - 102؛ به نقل از: بحار الأنوار (چاپ کمپانی) 82/11 (حالات امام باقر).
2- سعدی
3- محمد بن زید بن اسماعیل برادر سید حسن داعی کبیر است که پس از داعی در سال 271 جانشین او شد و در سال287 با محمد بن هارون سردار اسماعیل سامانی جنگ کرد و کشته شد.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه