هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 375

صفحه 375

مرا خریدی تمنا دارم این گوهر را از من بپذیری، محمد گفت: ما از خانواده ی پیامبریم و هرگز در مقابل چنین کاری مزد نمیگیریم.

محمد بن زید پس از نقل این حکایت گفت: اگر ما از پدران خود پیروی کنیم نیکوتر است. آن مرد یزیدی را سهمی از خزانه داد و به چند نفر از غلامان نیز دستور داد که او را به ولایت وی برسانند.(1)

حکایت 537 پناهندگی به پرچم بیگانگان؟!

نقل است: آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری در جواب سعد الدوله که نصب پرچم سفارت هلند را بر فراز خانه ی ایشان جهت در امان ماندن شیخ شهید از خطر پیشنهاد میکرد، فرمودند: آقای سعد الدوله! بیرق (پرچم) ما را باید روی سفارت اجنبی (بیگانه بزنند، چه چطور ممکن است صاحب شریعت به من که یکی از مبلغان احکام آن هستم اجازه فرماید به خارج از شریعت آن پناهنده شوم، مگر قرآن نخوانده اید؟ جزء [آیات] محکمات است می فرماید: (وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا) (2)، مگر آیه ی (لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَیٰ أَوْلِیَاءَ )(3) را فراموش کرده اید؟ من راضی هستم که صد مرتبه زنده شوم و مسلمانان و ایرانیان مرا مثله (قطعه قطعه کنند و بسوزانند؛ ولی پناهندهی اجنبی نشوم و بر خلاف امر شارع مقدس اسلام رفتار نکنم.(4)

حکایت 538: پادشاهی بر خود!

سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات می نویسد: آورده اند که چون کار بقراط حکیم در حکمت بالا گرفت و حکمت خود در بسیط عالم بسط کرد، عزلت اختیار کرد و در غاری تنها بنشست و روزگار می گذرانید تا پادشاه وقت را علتی(5) که پدید آمد و طبیبان از معالجت او فرو ماندند. پس رسولی نزد بقراط فرستاد و او را بخواند. بقراط امتناع کرد و نیامد. وزیر او برفت تا مگر به قول او بیاید. چون برفت او را دید در غاری مقام کرده و لباس خود از گیاه ساخته. وزیر او را استدعا کرد. بقراط گفت: من از سر مخالطت مردمان برخاستم و عزلت اختیار کرده ام و من بعد گرد پادشاهان نخواهم گشت. هر چند جهد کرد، بقراط به وی التفات نکرد. وزیر برنجید و گفت: اگر تو خدمت ملک توانستی کرد، تو را گیاه نبایستی خورد.(6) بقراط خندید و گفت: اگر تو گیاه توانستی خورد، خدمت سلطان نبایستی کرد!(7)


1- پند تاریخ 3/ 109 - 112.
2- نساء / 141، ترجمه: و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است.
3- مائده / 51، ترجمه: یهود و نصاری را ولی او دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید.
4- مردان علم در میدان عمل 331/4 - 332؛ به نقل از: مکتوبات و اعلامیه ها پیرامون شیخ شهید 2/ 362.
5- یعنی بیماری.
6- در چند سطر پیش آمده: «لباس خود از گیاه ساخته و در این جا «خوردن گیاه» مطرح شده است، ظاهرأ مغایرت دارد؛ مگر این که بگوییم هم لباسش از گیاه بوده و هم خوراکش.
7- شیخ اجل سعدی گوید: دو برادر بکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو، نان خوردی. باری این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت، رهایی یابی که خردمندان گفته اند نان خود خوردن و نشستن، به که کمر شمشیر ززین به خدمت بستن. گلستان / باب اول، حکایت 36.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه