هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 383

صفحه 383

اشتغال ورزد. زنش را بسیار احترام کرد، دستور داد او را داخل قصر خودش ببرند، گفت: چنین زنی باهمت و کفایت برای کارهای بزرگ لازم است، آن گاه به حجامتگر گفت: آنچه از عزت نفس و شرافت تو شنیدم موجب آن است که تو را اکرام نمایم، سپس خانه ی سرباز را به وی داد و حقوق سالیانه ی سرباز را به اضافه ی هزار دینار برایش تعیین کرد و او تا آخر عمر از این نعمت برخوردار بود.(1)

حکایت 547: داستان عدالت

شدید (برادر شداد) از پادشاهان عدالت گستر روی زمین بود، نقل کرده اند: در زمان او به طوری مردم در آرامش زندگی می کردند که شخصی را برای قضاوت بین آنها تعیین کرده بود، از تاریخ تعیین او تا مدت یک سال هیچ کس برای رفع خصومت به دار القضا نیامد. روزی به شدید گفت: من حقوق قضاوت را نمی گیرم؛ زیرا در این یک سال قضاوتی نکرده ام. پادشاه گفت: ما تو را به این کار منصوب کرده ایم، کسی مراجعه کند یا نکند فرقی به حال تو ندارد.

پس از یک سال دو نفر نزد قاضی آمدند، یکی از آنها گفت: من از این مرد زمینی خریده ام، داخل زمینش گنجی پیدا شده است، اکنون هر چه به او میگویم گنج را تصرف کن قبول نمی کند. فروشنده گفت: من زمین را با هر چه در آن بوده به او فروخته ام، پس گنج متعلق به خریدار است. قاضی پس از تجسس فهمید یکی از این دو نفر دختر دارد و دیگری پسر، آن گاه آنها را به ازدواج هم در آورد و گنج متعلق به هر دوی آنها شد و به این وسیله اختلاف بین آنها رفع شد.(2)

حکایت 548 درسی که دین به ما می آموزد

ابن ابی عمیر مرد ثروتمندی بود که پانصد هزار درهم سرمایه داشت. شیخ صدوق در علل الشرایع از علی بن ابراهیم و او از پدرش نقل میکند که ابن ابی عمیر به بزازی اشتغال داشت و از مردی ده هزار درهم طلبکار بود. پس از چندی سرمایه اش تمام شد به طوری که فقیر شد، شخصی که به او بدهکار بود خانه ی مسکونی خود را به ده هزار درهم فروخت و پول آن را به در خانه اش آورد، ابن ابی عمیر بیرون آمد، پول ها را به او داد و گفت: این طلب تو است. پرسید: این مال را از کجا تهیه کرده ای؟ گفت: خانه ام را برای پرداخت قرض خود فروخته ام، ابن ابی عمیر گفت: ذریح محاربی از حضرت صادق(علیه السلام)نقل کرد که آن جناب فرمود: انسان به جهت قرض، خانه ی خود را ترک نمی کند. این پول ها را بردار، من به چنین مالی نیاز ندارم با این که به خدا سوگند اکنون به یک درهم از آن احتیاج دارم؛ اما از این پول ها همان یک درهم را هم برنمیدارم.(3)

چندان که مروت است در دادن

در ناستدن(4)، هزار چندان است(5)


1- پند تاریخ 116/3 - 122؛ به نقل از: ثمرات الأوراق
2- پند تاریخ 3/ 122؛ به نقل از: روضه الصفا (احوال حضرت هودی).
3- پند تاریخ 3/ 123؛ به نقل از: تتمه المنتهی /217.
4- نگرفتن.
5- انوری.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه