هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 386

صفحه 386

او را داخل برد و پرسید: چه کرده ای؟ گفته بود: من زمین خوردم و گفتم: «لعن الله ظالمیک یا فاطمه»، امیر دویست درهم به او داد و تقاضا کرد او را حلال کند و از جرمش بگذرد؛ ولی آن زن قبول نکرد. آن گاه آزادش کردند.

حضرت فرمود: از گرفتن دویست درهم امتناع ورزید؟ عرض کرد: آری! با این که به خدا سوگند کمال احتیاج را دارد. حضرت از داخل کیسه ای هفت دینار خارج کرد و فرمود: این هفت دینار را برایش ببر و سلام مرا به او برسان. بشار گفت: به خانه ی آن زن رفتیم، سلام حضرت را به او رساندیم، گفت: شما را به خدا قسم أیا حضرت صادق(علیه السلام)به من سلام رسانیده است؛ جواب دادیم: آری! از شنیدن این موهبت بیهوش شد، ایستادیم تا به هوش آمد، دینارها را به او دادیم، گفت: از حضرت بخواهید آمرزش کنیز خود را از خداوند بخواهد.

پس از بازگشت، جریان را به عرض أمام(علیه السلام)رساندیم، آن حضرت به گفته ی ما گوش فرا داده بود و در حالی که میگریست، برایش دعا میکرد.(1)

حکایت 552: تقاضای کمک مالی

حضرت صادق(علیه السلام)فرمود: مردی از اصحاب حضرت رسول(علیه السلام)در تنگدستی قرار گرفت و از نظر مخارج روزانه بسیار در مضیقه بود. روزی زنش به او گفت: خوب است خدمت پیامبر و بروی و از ایشان تقاضای کمکی کنی. آن مرد خدمت پیامبر آمد، همین که چشم آن حضرت به او افتاد فرمود: هر کس از ما چیزی درخواست کند به او می دهیم؛ اما کسی که شرافت نفس داشته باشد و در حال احتیاج، خود را بی نیاز نشان دهد خدا او را غنی خواهد کرد.

مرد پس از شنیدن این سخن با خود گفت: منظور پیامبر از این جمله من هستم. او از همان جا برگشت و جریان را برای زن خود بازگو کرد. زنش گفت: به ایشان بگو آن گاه ببین چه میفرماید. برای مرتبه ی دوم آمد، باز همان جمله را شنید، در سومین مرتبه که برگشت و سخن پیامبر را شنید نزد یکی از دوستان خود رفت و کلنگی از او به عاریه گرفت و تا شامگاه هیزم جمع کرد. شب بازگشت و هیزم را به پنج سیر آرد فروخت. آن گاه نانی تهیه کرد و با زن خود خورد، فردا تلاش بیشتری کرد و بیشتر از روز پیش هیزم آورد. همین طور هر روز مقدار زیادتری می آورد تا توانست یک کلنگ بخرد، چندی گذشت و بر اثر فعالیت و بی نیازی پولی تهیه کرد و دو شتر و یک غلام خرید و کم کم یکی از ثروتمندان شد.

روزی خدمت رسول اکرم شرفیاب شد و جریان را به ایشان عرض کرد. پیامبر فرمودند: من که گفتم «من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه الله».(2)

دست طلب چو پیش کسان میکنی دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش(3)


1- پند تاریخ - 128؛ به نقل از: بحار الانوار 11 / 255
2- پند تاریخ 127/3.129/3 - 130؛ به نقل از: وافی 2/ 139.
3- صائب.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه