هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 427

صفحه 427

را از حفظ دارد و این کنیز هم که در پس پرده نشسته آن را از حفظ دارد، سپس به اشاره ی خلیفه، کنیزک هم که سه بار از شاعر و خلیفه و غلام شنیده بود، قصیده را از اول تا آخر می خواند و شاعر بدون دریافت چیزی با تعجب و دست خالی بیرون می رفت!

روزی اصمعی شاعر توانا و مشهور که از بخل منصور به تنگ آمده بود اشعاری با کلمات مشکل ساخت و روی ستون سنگ شکسته ای نوشت و با تغییر لباس و نقاب زده به صورت عشایر که جز دو چشمش پیدا نبود، نزد منصور آمد و با لحنی غریبانه گفت: قصیدهای سرورده ام، اجازه می خواهم آن را بخوانم.

منصور مانند همیشه توضیحات را برای او داد و اصمعی هم قبول کرد و به خواندن قصیده ی پر از الفاظ عجیب و غریب و لغات نامأنوس و جملات غامض پرداخت تا قصیده به پایان رسید،(1) منصور با همه ی دقت و غلام و کنیز با همه ی هوش سرشار نتوانستند اشعار را حفظ کنند و برای اولین بار فرو ماندند.

سرانجام منصور گفت: ای برادر عرب! معلوم می شود که شعر را خودت گفته ای، طومار شعرت را بیاور تا به وزن آن جایزه بدهم.

اصمعی گفت: من کاغذی پیدا نکردم، به همین دلیل آن را روی ستون سنگی نوشته ام و آن را آورد. منصور در شگفت ماند که اگر تمام موجودی خزانه را در یک کفه ترازو بریزند، با آن برابری نمی کنند، پس با هوشی که داشت گفت: ای عرب! تو اصمعی نیستی؟ اصمعی نقاب از چهره برداشت و همه او را شناختند.(2)

حکایت 609: بخیل های عرب

گفته شده است: بخیلهای عرب چهار نفرند؛ اول «حطیئه» است. گویند: روزی جلوی خانه ی خود ایستاده بود و عصایی در دست داشت. شخصی از آن جا می گذشت، به او رسید و گفت: ای حطیئه من مهمان توام، حطیئه به عصا اشاره کرد و گفت: این را برای پذیرایی مهمانان مهیا کرده ام!

دوم «حمید ارقط» است. گویند: روزی جمعی را مهمان کرد و به آنان خرما خورانید. بعد از خوردن خرماها، آنها را سرزنش می کرد که چرا هسته های خرما را خوردید!

سوم «ابوالاسود دئلی » است. گویند: روزی یک دانه خرما به فقیری داد و فقیر گفت: خدا در بهشت به تو یک دانه خرما بدهد. ابوالاسود هم گفت: اگر به بینوایان چیزی بدهیم، خودمان از آنها در مانده تر می شویم! چهارم «خالد بن صفوان» است. گویند: هر گاه درهمی به دستش می آمد می گفت: ای پول چقدر گردش کردهای تا به دستم رسیدهای، اکنون تو را به صندوق می افکنم و زندانیات به طول می انجامد. آن گاه پول را در صندوق می افکند و قفل بر آن می زد.(3)


1- و العود قد دندنلی و الطبل طبطبطبلی و الرقص قد طبطبلی و السقف قد سقسقسقلی
2- یکصد موضوع، پانصد داستان 115/1 - 116؛ به نقل از: داستان های ما 102/2 .
3- یکصد موضوع، پانصد داستان 1 /116؛ به نقل از: نمونهی معارف 493/2 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه