هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 428

صفحه 428

حکایت 610: ثعلبه ی انصاری

ثعلبه بن حاطب انصاری خدمت پیامبر اله آمد و عرض کرد: یا رسول الله ! دعا کن خداوند به من ثروتی عنایت کند. پیامبر فرمودند: مقدار کمی که شکر آن را بتوانی بهتر از ثروت زیادی است که نتوانی سپاس آن را به جا آوری.

ثعلبه رفت، باز مراجعه کرد و تقاضای خود را تکرار کرد. فرمودند: تو از من پیروی نمیکنی! به خدا سوگند اگر بخواهم کوهها برایم طلا شود، خواهد شد. ثعلبه رفت و برای بار سوم مراجعه کرد و گفت: برایم دعا کن اگر خدا مرا ثروتی بدهد هر کس را حقی در آن مال باشد حقش را خواهم داد.

پیامبر دعا کرد که خداوند مالی به او بدهد. دعای پیامبر در حقش مستجاب شد و چند گوسفند تهیه کرد و کم کم گوسفندان او چنان زیاد شدند که اندازه نداشت.

او اول تمامی نمازهای خود را پشت سر پیامبر یا می خواند، بعد که اموالش بیشتر شد فقط ظهر و عصر به مسجد می آمد و بقیه اوقات نزد گوسفندان بود.

اشتغال او به جایی رسید که فقط روز جمعه به مدینه می آمد و نماز جمعه را می خواند و بعد از مدتی روز جمعه هم نمی آمد؛ ولی در آن روز بر سر راه می آمد و اخبار مدینه را از عابران می پرسید.

روزی پیامبر و جویای حال ثعلبه شد، گفتند: گوسفندان او زیاد شده و در بیرون مدینه زندگی می کند.

سه بار فرمودند: وای بر ثعلبه! بعد آیهی زکات نازل شد و پیامبر دو نفر یکی از «بنی سلیم» و دیگری از «جهینه» را انتخاب کردند و دستور گرفتن زکات را برای آنها نوشته، آنها را نزد ثعلبه فرستادند.

ثعلبه گفت: این جزیه یا شبیه جزیه است، فعلا بروید، از دیگران که گرفتید آن وقت نزد من برگردید.

مأموران نزد مرد «سلیمی» رفتند و دستور گرفتن زکات را به او رساندند و او بهترین شترهای خود را انتخاب کرد و سهم زکاتش را داد.

گفتند: ما نگفتیم بهترین شترهایت را بده! گفت: مایلم این کار را بکنم. مأموران نزد دیگران هم رفتند و زکات گرفتند. آن گاه نزد ثعلبه رفتند. او گفت: نامه را بدهید ببینم، پس از خواندن باز پاسخ داد: این جزیه یا شبیه آن است، بروید تا من در این باره فکر کنم. فرستادگان خدمت پیامبر علیه آمدند و قبل از نقل جریان ثعلبه، حضرت فرمودند: وای بر ثعلبه! سپس برای مرد سلیمی دعا کردند و آنان جریان را برای رسول خدا نقل کردند.

این آیه بر پیامبر نازل شد: «از جمله منافقان کسانی هستند که با خدا پیمان می بندند اگر از فضل خود به ما مالی عنایت کند صدقه خواهیم داد و از نیکوکاران خواهیم بود. همین که خداوند از فضل خویش به آنها داد بخل ورزیده، از دین برمی گردند. به واسطه این پیمان شکنی و دروغگویی، نفاق را تا روز قیامت در قلب های آنان جایگزین کرد.»

یکی از اقوام ثعلبه هنگام نزول آیه حضور داشت، پیش ثعلبه رفت و او را از نزول آیه باخبر کرد. ثعلبه خدمت پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)آمد و تقاضای قبول زکات کرد، پیامبر فرمودند: خدا مرا امر کرده زکات تو را نپذیرم، او از

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه