هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 443

صفحه 443

بنی اسرائیل ممتاز بود. خداوند ثروت سرشاری به او عنایت کرده بود؛ اما سرکشی، جاه طلبی و خودخواهی که اکثر ثروتمندان را تهدید می کند با بخل زیادی قارون را فرا گرفت.

ابن عباس نقل می کند: حضرت موسی برای گرفتن زکات به قارون مراجعه کرد. قارون امتناع ورزید، آن حضرت از هزار گوسفند به یکی و از هزار دینار به یک دینار و از هزار درهم به یک درهم راضی شد. قارون به منزل برگشت تا پس از محاسبه، مقداری را که لازم بود پرداخت کند، زیاد به نظرش آمد، باز راضی نشد، بنی اسرائیل را جمع کرد و گفت: موسی هر چه امر کرد اطاعت کردید، اکنون می خواهد اموال شما را بگیرد، چاره ای بیندیشید. گفتند: تو بزرگ تر مایی هر چه صلاح بدانی انجام میدهیم.

قارون گفت: فلان زن بدکاره را بیاورید تا هزار دینار برای او قرار دهم تا به موسی تهمت بزند. قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و به حضرت موسی(علیه السلام)گفت: مردم منتظر تشریف فرمایی شما هستند که آنها را پند و اندرز دهی. حضرت موسی از منزل خارج شد و در میدانی شروع کرد به موعظه و فرمود: هر کس دزدی کند دستش را قطع میکنیم، هر کس افترا زند او را هشتاد تازیانه می زنیم، کسی که زن نداشته باشد و مرتکب زنا شود هشتاد تازیانه می خورد، اما آن کس که زن داشته باشد و زنا کند سنگسار می شود تا بمیرد. قارون گفت: اگرچه این کار از خودت سر بزند؟ حضرت موسی عللا جواب داد: آری.

قارون گفت: بنی اسرائیل می گویند با فلان زن زنا کرده ای! پرسید: من؟ پاسخ داد: آری، امر کرد آن زن را بیاورند. وقتی حاضر شد گفت: آنچه اینها میگویند صحیح است؟ زن در این موقع با خود اندیشید که بهتر است توبه کنم و پیامبر خدا را نیازارم. پس تصمیم گرفت واقع امر را بیان کند و در پاسخ گفت: دروغ می گویند، قارون برایم جایزهای تعیین کرده تا تو را به این کار تهمت بزنم. قارون از این پیش آمد بی اندازه ناراحت شد و سرش را پایین انداخت.

حضرت موسی به شکرانه ی آن به سجده رفت و با اشک جاری عرض کرد: پروردگارا! دشمن تو اراده داشت مرا به رسوایی اندازد، چنانچه به راستی من پیامبر توام، مرا بر او چیره گردان. خطاب رسید: موسی! سر بردار که زمین را در اختیارات گذاشتیم. حضرت موسی سر برداشت و دستور داد بنی اسرائیل تا زانو داخل زمین شدند، برای دومین مرتبه امر کرد تا کمر به زمین فرو رفتند، باز فرمود: اینها را بگیر و تا گردن فرو رفتند. در تمام این چند مرتبه قارون موسی را سوگند میداد و التماس میکرد که از کیفرش بگذرد؛ ولی موسی از شدت خشم توجهی نکرد و برای آخرین بار فرمود: زمین! اینها را بگیر. پس تمام پیکر قارون و همراهانش در دل زمین جای گرفت.

خداوند به حضرت موسی(علیه السلام)وحی کرد: چقدر سخت دلی؛ آنها هفتاد مرتبه پناه آوردند و تو رحم نکردی و از ایشان نگذشتی، به عزت و جلالم سوگند اگر یک بار مرا می خواندند آنها را اجابت میکردم.(1)


1- پنده تاریخ73-70/4 ؛ به نقل از: بحار الانوار 13/ 256.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه