هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 449

صفحه 449

میخواهند تو را بگیرند، سر و صدا میکنی و از این خانه به آن خانه و از این بام به آن بام میگریزی؟ در حالی که من با این که مرغی وحشیام، وقتی مردم مرا صید کنند، آرام میگیرم و وقتی مرا از پی صید فرستند، پرواز میکنم و صید را می گیرم و به خدمت آنها می آورم و سر و صدا نمیکنم!

خروس گفت: ای باز شکاری! هرگز شنیده ای، هیچ باز شکاری را به سیخ بکشند و بر آتش سرخ کنند؟ باز شکاری گفت: نه. خروس گفت: اما من از زمانی که در خانه ی آدمی بودم، صدها خروس را دیده ام که سرشان را بریده اند، پرشان را کنده اند و گوشتشان را بر سیخ کرده اند و خورده اند. نوحه و فریاد من از این جهت است.

ابوایوب گفت: ای سؤال کننده! بارها بی رحمی خلیفه را نسبت به مقربان دیده ام؛ از این رو مانند خروس با خود می گویم: نکند آن روز نوبت من شده است!(1)

حکایت 641: درخواست کیفر

امام صادق(علیه السلام)فرمود: در زمان حضرت موسی(علیه السلام)پادشاه ستمگری بود که تقاضای مرد مؤمنی را به وساطت شخص صالحی برآورد. اتفاقا در یک روز هم پادشاه و هم آن مرد صالح از دنیا رفتند. مردم سه روز بازارها را تعطیل کردند، جنازهی شاه را با تجلیل و احترام بلند کردند؛ اما جنازهی آن مرد صالح در همین سه روز میان خانه اش ماند تا این که حضرت موسی اطلاع یافت، عرض کرد: خدایا! آن مرد دشمن تو بود و این شخص دوست تو، جنازه ی دوستت سه روز در خانه ماند تا حیوانات صورت او را از بین بردند.

خطاب رسید: ای موسی! آن مرد از این ستمگر درخواستی کرد و او حاجتش را برآورده ساخت و من پاداش آن ستمکار را به واسطهی برآوردن حاجت آن مؤمن دادم و جزای این مؤمن را نیز برای تقاضا و درخواست کردن از ستمکار به این طریق دادم و حیوانات را بر او مسلط کردم.(2)

حکایت 642: بیداری وزیر

ابوالحسن علی بن عیسی بغدادی در زمان مقتدر و قادر عباسی وزیر بود. وی مردی نیکوکار و دانشمند بود و از اشخاص خدمتگزار به شمار می رفت. عایدات املاک شخصی او در سال، هفتصد هزار دینار بود که ششصد و شصت هزار آن را در امور خیریه و کمک به مستمندان صرف می کرد و چهل هزار دینار دیگر را به اطرافیان خود می داد. او در مدت وزارتش هیچ کس را نیازرد و باعث قتل کسی نشد و در بارهی کسی سخن چینی نکرد. او بر انگشتر خود این جمله را حک کرده بود: «لله صنع خفی فی کل ما یخاف»؛ انسان از هر چه ترس داشته باشد خدای را قدرتی عظیم و پنهانی در چاره کردن آن است. روزی سوار بر مرکب مخصوص با عده ی زیادی از همراهان میگذشت.

در این میان وزیر متوجه شد دو زن با یکدیگر صحبت می کنند. یکی از دیگری پرسید: این کیست که با چنین عظمتی می گذرد؟


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 268؛ به نقل از : لطائف الطوائف / 101.
2- پند تاریخ 90/4 : به نقل از: بحار الانوار 16 / 83.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه