هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 451

صفحه 451

کنند چه ظلمی به او شده است. وقتی از جوان پرسیدند، گفت: نامه ای دارم می خواهم به دست خود وزیر بدهم، او را خدمت خواجه بردند، همین که نزدیک شد ناگاه با کاردی به او حمله کرد و آن را در قلب وزیر فرود آورد و بر اثر همان ضربت در گذشت.(1) این قطعه را به خواجه نسبت داده اند که در شدت ناراحتی نزدیک احتضار برای ملکشاه فرستاد:

سی سال به اقبال تو ای شاه جوان بخت

گرد ستم از چهره ی ایام سردم

چون شد ز قضا مدت عمرم نود و پنج

اندر سفر از ضربت یک زخم بمردم

منشور نکونامی و طغرای سعادت

پیش ملک العرش به توقیع تو بردم

بگذاشتم این خدمت دیرینه به فرزند

او را به خدا و به خداوند سپردم

گویند: خواجه نظام الملک به امر آخرت و حساب روز قیامت اهتمام داشت و از این جهت پیوسته بیمناک بود و به این فکر افتاد که در مورد خوش رفتاری با رعایا و دستگیری زیردستان ورقه ای به عنوان گواهی بنویسد و به بزرگان بدهد آن را گواهی و امضا کنند، آن گاه آن را داخل کفن خود قرار دهد تا شاید به این وسیله رستگار گردد. آن نامه را نوشت و از صاحبان فضل و دانش درخواست کرد نام خود را بنویسند و نسبت به وضع علمی او گواهی دهند. عده ای بنا به درخواست خواجه با آن که چنین کاری معمول نبود نوشتند، وقتی ورقه را به دست شیخ ابواسحاق مدرس مدرسه ی نظامیه دادند چنین نوشت: گواهی میدهم که حسن (خواجه نظام الملک) از ظالم های خوب است، امضا ابواسحاق.

وقتی نوشته ی ابواسحاق به نظر خواجه رسید بسیار گریست و گفت: راست و صحیح همین است که ابواسحاق نوشته است.(2)

حکایت 644: همکاری عادلانه با ستمگر!

یکی از غلامان علی بن الحسین(علیه السلام)گفت: در کوفه بودم، حضرت صادق(علیه السلام)وارد حیره شد، خدمت آن حضرت رسیدم و عرض کردم: آیا ممکن است داوود بن علی یا کس دیگر از کارداران سلطنتی را ببینید تا مرا به سرپرستی بعضی از ولایت ها بگمارند؟ فرمودند: این کار را نمی کنم.

غلام گفت: از خدمت حضرت مرخص شدم و به منزل برگشتم، با خود گفتم: قطعا آن حضرت از این کار جلوگیری کردند؛ زیرا می ترسند ستمی از من سر بزند یا حق کسی را غصب نمایم؛ اما اکنون برمیگردم و پیمان می بندم که ظلم و جور نکنم. دو مرتبه برگشتم، عرض کردم: خیال می کنم از این کار جلوگیری کردید به واسطه ی این که بیم داشتید ستمی از من سر بزند؛ ولی اکنون می گویم هر چه غلام و کنیز دارم آزاد باشند اگر من به کسی ظلم و ستم روا دارم و از شیوه ی عدل منحرف شوم. فرمود: چه گفتی؟! برای مرتبه ی دوم پیمان

خود را تکرار کردم.

در این هنگام سر را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: اگر بخواهی کرات آسمانی را در دست بگیری


1- الکنی و الالقاب (لفظ نظام الملک.)
2- پند تاریخ 4/ 96 - 98: به نقل از: تاریخ بحیره / 414
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه