هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 467

صفحه 467

حکایت 666: توسل مرد مبروص

گویند: هنگامی که امام رضا از مدینه به طرف خراسان حرکت کرد، به سمت شهر بغداد رفت. وقتی به آن جا رسید، مردی حمامی، به نام رجب از شیعیان امام رضا(علیه السلام)به استقبال ایشان رفت و آن حضرت را به خانه ی خود برد.

چند روزی امام در بغداد بودند، روزی به حمامی فرمودند: امشب می خواهم به حمام بروم، آن را آماده کن. او حمام را پاکیزه و نظافت کرد. در نزدیکی حمام مردی که مرض برص (پیسی) تمام اعضای او را گرفته بود و کمتر از خانه بیرون می آمد، وقتی شنید امام امشب به حمام می آیند، نزد «گلخن تاب» آمد و پنجاه درهم به او داد تا در گوشه ای از حمام مخفی شود، وقتی امام وارد شوند، خدمت ایشان برسد و با توسل شفایش را از امام بگیرد.

وقتی امام در حمام تشریف داشتند، آن مرد خدمت ایشان رسید و عرض کرد: ای فرزند امیر مؤمنان! شما منبع کرامات هستید، نظری به حال من بفرمایید.

حمامی می خواست او را بیرون کند که امام مانع شد. آن گاه امام از جا برخاست، ظرفی پر از آب کرد و سوره ی فاتحه (حمد) بر آن خواند و آب را بر سر مرد بیمار ریخت و بلافاصله آن مرض از او دفع شد و بدن او سرخ و سفید گشت.

آن گاه امام به حمامی فرمودند: او را بیرون ببر و لباسهای من را به او بپوشان و او را نگه دار تا از حمام خارج شوم. چون امام از حمام خارج شد، مرد شفایافته به دست و پای امام افتاد و چون نزدیکان وی باخبر شدند، حدود پانصد نفر به آیین تشیع گرویدند و شیعه شدند!(1)

حکایت 667: بوسه بر دست کارگر

انس بن مالک می گوید: پس از آن که پیامبر اکرم(صله الله علیه و اله وسلم)از جنگ تبوک باز گشت، سعد انصاری به استقبال آن حضرت شتافت و به پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)دست داد. پیامبر به او فرمودند: چه صدمه و آسیبی به دست تو رسیده که دستت زبر و خشن شده است؟ سعد عرض کرد: ای رسول خدا ! با طناب و بیل کار میکنم تا درآمدی برای معاش زندگی خود و خانوادهام کسب نمایم؛ از این رو دستم خشن شده است. رسول اکرم میوه دست سعد را بوسیدند و فرمودند: این دستی است که آتش دوزخ با آن تماس نمی یابد.(2)

حکایت 668: احترام متقابل

پیامبر اسلام و در یکی از غزوات مشغول نماز بودند. چند نفر مسلمان از جلوی جایگاه پیامبر عبور میکردند. لحظه ای به خاطر محبت توقف کردند و از اصحاب آن حضرت احوال پیامبر را سؤال کردند و به خاطر این که عجله داشتند و نمی توانستند منتظر بمانند تا نماز پیامبر تمام شود، عذر خواستند و رفتند.

پیامبر(صله الله علیه و اله وسلم)پس از نماز غضب آلوده، از قبله روی برگرداندند و فرمودند: عجب است، جمعی در مقابل شما


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 177 - 178؛ به نقل از: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا / 29.
2- بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان 404. 405؛ به نقل از: اسد الغابه 269/2 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه