هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 47

صفحه 47

حکایت 66: تأثیر دادگری علی در قلب معاویه!

سوده، دختر عماره ی همدانی بعد از شهادت امیر مؤمنان ((علیه السلام))برای شکایت نزد معاویه رفت. معاویه او را شناخت که در جنگ صفین همراه لشکر علی ((علیه السلام))بود و مردم را علیه سپاه او تهییج میکرد. آن گاه شروع کرد به سرزنش کردن و گفت: فراموش کرده ای در جنگ صفین چگونه سپاه علی را علیه ما می شوراندی؟

سوده در پاسخ گفت: خداوند از تو بازخواست خواهد کرد، پیوسته کسانی که از طرف تو برما ریاست میکنند ستم روا می دارند و با قهر و زور به ما جفا می کنند، بسر بن ارطاه از طرف تو آمد، مردان ما را کشت و اموالمان را گرفت، اگر ملاحظه ی فرمانبری از تو نبود نیروی جلوگیری از او را داشتیم، اکنون اگر از کار برکنارش کنی سپاسگزار خواهیم بود وگرنه با تو مخالفت می کنیم.

معاویه گفت: مرا از قدرت قبیله ی خود می ترسانی؟! دستور میدهم تو را بر شتری شرور سوار کنند و نزد بُسر برگردانند تا هر چه میل داشت نسبت به تو انجام دهد. سوده کمی سرش را به زیر انداخت، آن گاه سر برداشت و گفت:

صلی الإله علی جسم تضمنها

قبر فأصبح فیه العمدفونا

قد حالف الحق لایبغی به بدلا

فصار بالحق و الایمان مقرونا

درود پروردگار بر پیکری باد که در دل خاک جای گرفته، شرافت و بزرگی نیز با او دفن شده، آن پیکری که با حق و عدالت هم پیمان بود، جز بر حقیقت حکومت نمی کرد. با ایمان استوار و حق محض همراه باشد.

معاویه گفت: ای سوده! کسی که این شعر را در باره اش سرودی کیست؟ جواب داد: سوگند به خدا امیرمؤمنان علی بن ابی طالب است، اکنون داستانی از حکومت و عدالت او برایت شرح میدهم:

مردی را مأموریت داده بود که حقوق واجب مالی ما را جمع آوری کند، آن مرد بر ماستم کرد، برای دادخواهی خدمت امیر مؤمنان ((علیه السلام))آمدم، ایشان مشغول نماز بود، وقتی مرا دید دست از نماز کشید و با خوش رویی تمام و لطف بی اندازه به من گفت: حرفت را بگو، من نیز جریان آن مرد را شرح دادم، دیدم قطرات اشک مژگان علی ((علیه السلام))را فرا گرفت و بر گونه اش جاری شد و گفت: پروردگارا! تو گواهی بر من و آنها که هیچ گاه نگفتم بر مردم ستم کنند و نه حق تو را واگذارند.

سپس پاره پوستی برداشت و نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم قد جائتکم بینه من ربکم فأوفوا الکیل و المیزان ولاتبخسوا الناس أشیائهم ولاتفسدوا فی الأرض بعد إصلاحها... فإذا قرأت کتابی هذا فاحتفظ بما فی یدک من علمنا حتی یقدم علیک من یقبضه منک والسلام.»

برای شما از طرف خداوند بینه و برهانی آمد، در معاملات درست و کامل پیمانه و ترازو را بدهید، از اموال مردم کم نکنید، در زمین بعد از اصلاح آن فساد نکنید، نامه ی مرا که خواندی اموالی که دستور جمع آوری آن را داده ام هر چه گرفته ای نگه دار تا کسی که می فرستم از تو تحویل بگیرد. با درود.

ایشان نامه را به من داد. به خدا سوگند آن شخص عزل شد و رفت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه