هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 472

صفحه 472

مرحوم قاضی مرد مستی بود. به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! سؤالی دارم، چرا کاهوهای بد را سوا کردید؟ مرحوم قاضی فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده شخص بی بضاعت و فقیری است و من گهگاهی به او مساعدت می کنم. نمی خواهم چیزی به او بلاعوض داده باشم تا اولا عزت و شرف و آبرو از بین نرود و ثانیه خدای ناخواسته عادت نکند به مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف شود. برای ما فرق ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها و من می دانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد و او ظهر که دکان خود را می بندد، آنها را بیرون خواهد ریخت؛ از این رو برای این که او ضرر نکند، اینها را از او خریدم!(1)

حکایت 676: شکایت از روزگار

مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی و مخارج زندگی او را آزار می داد. یک روز در محضر امام صادق(علیه السلام)لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح کرد: فلان مبلغ قرض دارم، نمیدانم چه جور ادا کنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بیچاره شده ام، گیج شده ام. به سوی هر در بازی می روم، به رویم بسته می شود، در آخر از امام تقاضا کرد در باره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فرو بسته ی او بگشاید.

امام صادق(علیه السلام)به کنیزکی که آن جا بود فرمود: برو آن کیسه ی اشرفی که منصور برای ما فرستاده، بیاور. کنیزک رفت و کیسه ی اشرفی را حاضر کرد. آن گاه به مفضل فرمود: در این کیسه چهار صد دینار است و کمکی است برای زندگی تو.

مفضل گفت: مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط دعا بود. امام فرمود: بسیار خوب، دعا هم میکنم؛ اما این نکته را به تو بگویم، هرگز سختیها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نکن، اولین اثرش این است که نشان میدهد تو در میدان زندگی شکست خورده ای. پس در نظرها کوچک میشوی و شخصیت و احترامت از میان می رود!(2)

حکایت 677: کبوتر بازان!

روزی نامه ای به امضای عده ای از بزرگان شیعه به دست امام صادق(علیه السلام)رسید که چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند. شکایت در باره ی رفاقت مفضل بن عمر وکیل امام صادق(علیه السلام)در کوفه با عدهای کبوتر باز و به ظاهر بی بند و بار بود.

امام پس از خواندن نامه، نامه ای در بسته به وسیله ی همان چند نفر برای مفضل فرستاد و از حسن اتفاق، موقعی نامه رسید که امضاکنندگان در خانه ی او بودند.

مفضل نامه را در حضور آنان باز کرد و خواند و سپس نامه را به دست آنها داد. آنان از مضمون نامه مطلع شدند که امام در این نامه تنها دستور چند قلم معامله به مفضل داده که انجامش مستلزم رقمی درشت پول نقد


1- فریادگر توحید / 102؛ سیمای فرزانگان / 349
2- داستان راستان 60/2 . 61؛ به نقل از: بحار الانوار114/11 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه