هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 474

صفحه 474

کامل تر است. بعد توافق کردند که هر دو نفر در حضور پیرمرد وضو بگیرند و پیرمرد داوری کند. طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلوی چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است و به فراست، مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تحت تأثیر محبت بی شائبه و هوش آنها قرار گرفت و گفت: وضوی شما صحیح و کامل است. من پیرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمی دانم. به حکم محبتی که بر امت جد خود دارید و مرا متنبه ساختید متشکرم!(1)

حکایت 680: اسب لاغر و گاو پروار!

شیخ اجل سعدی می گوید: ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی. باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر میکرد. پسر به فراست، استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت، بهتر. الشاه نظیفه و الفیل جیق.(2)

أقل جبال الأرض طور و إنه

الأعظم عند الله قدرا و منزلا(3)

آن شنیدی که لاغری دانا

گفت باری به ابلهی فربه

اسب تازی وگر ضعیف بود

همچنان از طویله ای خربه

پدر بخندید و ارکان دولت، پسندیدند و برادران، به جان برنجیدند.

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

هر پیسه گمان مبر نهالی

باشد که پلنگ خفته باشد

شنیدم که میک را در آن قرب، دشمنی صعب روی کرد. چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند، اول کسی که به میدان در آمد، این پسر بود. گفت:

آن نه من باشم که روز جنگ، بینی پشت من

ان منم گر در میان خاک و خون بینی سری

کان که جنگ آزد، به خون خویش بازی میکند

روز میدان و آن که بگریزد، به خون لشکری

این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت. چون نزد پدر آمد، زمین خدمت ببوسید و گفت:

ای که شخص منت حقیر نمود

تا در شستی هنر نپنداری

اسب لاغز میان، به کار آید

روز میدان، نه گاو پرواری

آورده اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک. جماعتی آهنگ گریز کردند، پسر نعره زد و گفت: ای مردان! بکوشید یا جامهی زنان بپوشید. سواران را به گفتن او، تهور (بی باکی و شجاعت) زیادت گشت و به یکبار، حمله آوردند. شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند. ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهر از غرفه بدید، دریچه (پنجره) بر هم زد. پسر دریافت و دست از طعام، کشید و گفت: محال است که هنرمندان بمیرند و


1- داستان راستان 2/ 122 - 123؛ به نقل از: بحار الانوار 89/10 .
2- گوسفند (ذبح شده پاکیزه است و فیل (مرده)، مردار گندیده است!
3- کوچک ترین کوه ها، کوه طور است با آن که قدر و منزلتش نزد خداوند بزرگ تر است.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه