هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 482

صفحه 482

چهره های شاداب ما گرفته و زشت شده و پیکرهای نرم ما بی جان شده. جامه هایی کهنه و فرسوده در برداریم و تنگی جای به رنجمان افکنده و وحشت، میراثی است که به ما رسیده است. سرای خاموش گور بر سرمان ویران شده و زیبایی های جسم ما را محو و نابود کرده. زیبایی از چهره های ما گریخته و درنگمان در این سرای وحشت به درازا کشیده. از محنتمان رهایی نبود و این تنگنا که در آن افتاده ایم، گشادگی نیافت.

اگر از روی عقل حالتشان را تصور کنی یا آنچه بر تو پوشیده است آشکار گردد، بنگری که چسان گوشهایشان از آسیب خزندگان کرگشته و دیدگانشان از خاک پر شده و زبان در دهانهایشان پس از گشادگی و فصاحت چاک چاک شده و دل های بیدارشان در سینه هاشان سرد شده و هر یک از اندام هایشان را پوسیدگی تازه ای تباه کرده است و راه رسیدن آفات بر آنها آسان گشته. آری، اجسادشان دستخوش آفات شده و نه دستی که از آنان دفاع کند و نه دلی که برایشان زار بگرید. تو اندوه دلها و چشمهایی را که خاشاک در آنها افتاده است می بینی. ایشان را در هر یک از این شوربختیها و سختیها حالتی است که دگرگون نمی شود و ناهنجاریهایش از میان نمی رود.

زمین چه پیکرهای عزیز و خوش آب و رنگ را بلعیده است! آن که در دنیا متنعم بود و در نوشخواری و لذت به سر می برد، در ساعات اندوه، به شادمانی می گرایید و اگر مصیبتی فرود می آمد، او به آرامش پناه می برد؛ زیرا نمی خواست زندگی خوش او و لهو و بازیچه اش را گرد غم بر سر نشیند.

در همان هنگام که او شادمانه بر رخ دنیا و دنیا نیز بر رخ او می خندد و در سایه ی ناز و نوش و بی خبری غنوده، به ناگاه، دست روزگار خار بلا بر دلش فرو می کند، توانش به سستی می گراید و چشمان مرگ از نزدیک در او مینگرد و به اندوهی ناشناخته و جانکاه دچار می شود و به رنجی پنهانی که تا آن هنگام از آن خبر نداشت، گرفتار می شود. ضعف و فتور در او پدیدار میگردد. در این حال هم، به تندرستی خود مطمئن است. پس هراسان به آنچه پزشکان از روی عادت تجویز می کنند، روی می نهد؛ چون علاج گرمی به سردی و سردی به گرمی؛ ولی داروی سردی، حرارت را تسکین ندهد و داروی گرمی، جز سردی ثمره ای ندارد. آمیزهی این طبایع، مزاج را به اعتدال نیاورد، بلکه بر دردها بیفزاید تا پرستار ناتوان شود و دلداری دهنده سرگشته ماند و خویشاوندان از وصف بیماری اش عاجز آیند و در برابر کسانی که از حال او می پرسند، هیچ نتوانند گفت.

پس میان خود به کشاکش پردازند که چگونه حقیقت حالش را از او مخفی دارند. یکی گوید او همواره همین است و راه بهبود بسته است. دیگری امید میدهد که حالش نیکو می شود و عافیت باز می یابد. دیگری بر فقدان او دیگران را تسلیت می گوید که او نیز به گذشتگان تأسی کرد. در همان حال که او مهیای جدایی از دنیا و ترک دوستان است، ناگاه، غصه گلویش را می فشارد، روزنه های ادراکش بسته می شود و زبانش می خشکد. چه بسا پاسخ ها که می داند و زبانش را یارای گفتن نیست. چه بسیار سخنان دل آزار که میشنود و خود را به کری می زند. بزرگترها بر سر او نوحه میکنند و در وصف بزرگواری هایش چیزها میگویند و خردسالی که به او مهربانی کرده، بر او میگرید. مرگ را ورطه هایی است بسی سخت تر از آن که به وصف آید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه