هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 483

صفحه 483

یا عقل های مردم دنیا توان سنجیدن آن را داشته باشد!(1)

حکایت 689: ریش پرست!

در بغداد، در خانقاهی شیخی از صوفیان بود که ریش بسیار درازی داشت و به آن بسیار علاقه مند بود و اغلب مشغول خدمت به ریش خود می شد، به آن روغن می مالید، شانه میکرد و هنگام خواب برای این که در هم و پریشان نشود آن را در کیسه ای میکرد. شبی شیخ در خواب بود که یکی از مریدان برخاست و به ریش شیخ حمله برد و آن را درو کرد، صبح که شیخ از خواب برخاست و ریش خود را بر باد رفته دید نزد رئیس خانقاه شکایت برد. رئیس، صوفیها را جمع کرد و از قهرمان این کار پرس و جو کرد. مرید دروگر گفت: من بودم که ریش حضرت شیخ را درو کردم؛ چون دیدم این محاسن برای شیخ بتی شده است که آن را عبادت میکند؛ از این رو از باب نهی از منکر آن را از بین بردم تا شیخ عبد خدا(2) شود، نه عبد لحیه (بندهی ریش)!(3)

حکایت 690 شاهزاده ای که می خواست داماد شود!

عالم ربانی مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب گران سنگ اخلاقی و معروف «معراج السعاده»(4) برای به تصویر کشیدن غفلت و بی خبری و مذمت آن، چنین می نویسد: پادشاه زاده ای را پدر خواست که داماد کند؛ عروسی زیبا چهره از دودمان اعاظم به حباله ی نکاحش(5) درآورد. چون تهیه ی اسباب عروس سرانجام شد، خاص و عام را به دربار سلطنت به «صلا»(6) زدند و در احسان و إنعام به روی عالمیان گشودند و بزرگ و کوچک، صف در صف زدند. وضیع(7) و شریف در عیش و عشرت نشستند. شهر و بازار را آذین بستند و در و دیوار را چراغانی کردند و آن عروس خورشید سیما را به صد آراستگی به حجلهی مخصوص آوردند و کس به طلب داماد فرستادند.

از قضا(8) داماد آن شب شراب بسیاری خورده، چراغ عقل و هوشش مرده بود. در عالم مستی، تنها از آن جمع بیرون رفته، گذارش به گورستان مجوس افتاد. قانون مجوسان آن بود که مردگان را در دخمه می گذاشتند و چراغی در پیش او قرار می دادند. شاهزاده با لباس سلطنت به در دخمه رسید، روشنی چراغی دید. در عالم مستی آن دخمه را حجلهی عروس تصور کرد، به اندورن رفت. اتفاقا پیر زالی مجوسی در آن نزدیکی بود و هنوز جسدش از هم نپاشیده بود و آن پیره زال را در آن دخمه نهاده بودند. شاهزاده آن را عروس گمان کرد و بلا تأمل(9) او را در آغوش کشید و به رغبت تمام لب بر لبش نهاد و در آن وقت بدن او از هم متلاشی شد و چرک و


1- نهج البلاغه (دشتی) / خطبه ی 221. نکته: ابن ابی الحدید می گوید: از روزی که این خطبه را یافتم تاکنون که پنجاه سال است. بیش از هزار بار آن را خوانده ام و هر بار در دلم ترس، لرزش و پند پذیری تازه ای به وجود آمد. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 11 / 153.
2- بنده ی خدا.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 11 / 208.
4- معراج السعاده: نردبان خوشبختی
5- حباله ی نکاح: قید زناشویی
6- «صلا» کلمه ای است که در مقام دعوت و خواندن جمعی از مردم تلفظ می کنند
7- وضیع: ست، کسی که مقام اجتماعی ندارد.
8- اتفاقا.
9- بی درنگ.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه