هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 487

صفحه 487

حکایت 692 میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (م 1343 ه.ق) در سال 1321 هجری قمری به ایران آمدند و در زادگاه و موطن اصلی خود تبریز به ترویج دین و تهذیب مردم پرداختند. در اوایل مشروطه (1329 هق) به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبریز به سوی قم هجرت کردند و در قم به ارشاد سالکان و تربیت مستعدان مشغول شدند. از زاهد عابد مرحوم حاج آقا حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود، شنیدم که فرمود: از مسجد جمکران به منزل بازگشتم، گفتند: آقای حاج میرزا جواد، جویای حال تو شده است. فرمود: من با سابقه ی کسالتی که از ایشان داشتم، با عجله به خدمتش رفتم، به گمانم فرمود عصر جمعه بود، دیدم ایشان استحمام کرده و خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده اند و آمادهی ادای نماز ظهر و عصر هستند. در بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کردند و دعای تکبیرات افتتاحیه را خواندند و همین که به تکبیره الإحرام رسیدند و الله اکبر گفتند، روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد. آری ای عزیز! این است معنای الصلوۃ معراج المؤمن، این است معنای روایتی که در تفسیر قد قامت الصلوه رسیده که فرموده اند: «أی حان وقت الزیاره»: وقت دیدار فرا رسیده است. این واقعه به سال 1343 هجری قمری اتفاق افتاد. پیکر پاکش پس از تجهیز در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد و در تاریخ وفاتش گفتند: «از جهان، جان رفت و از ملت پناه.»(1)

مهمان بساط حور عین میباشم

هم خسته ی راه، چون جنین می باشم

امشب ز ملاقات نو من معذورم

اندوه مخور ز مؤمنین میباشم

حکایت 693: عاقبت وزارت!

احمد بن حماد وزیر معتصم بود، روزی نامه ای از طرف فرمانداری رسید، یکی از کلمات آن نامه لفظ «کلاء» بود، معتصم از وزیر خود که مشغول خواندن نامه بود پرسید: کلاء چیست؟ جواب داد: نمی دانم. گفت: خلیفهی درس نخوانده و وزیر بیسواد، پرسید: از نویسندگان کدام یک حضور دارند؟ گفتند: محمد بن عبد الملک. محمد بن عبد الملک وارد شد، معتصم پرسید: کلاء چه معنی دارد؟ جواب داد: مطلق گیاه را کلاء میگویند اگر تر و تازه بود خلی می نامند، چنانچه خشک باشد به آن حشیش میگویند. آن گاه شروع کرد به تقسیم بندی نباتات، معتصم از فضل و دانش او خوشش آمد و او را به سمت وزارت منصوب کرد. محمد بن عبد الملک قدرت زیادی پیدا کرد. آنچه توانست به ظلم و ستم از مردم پول گرفت و از زمان معتصم تا آخر زمان واثق وزیر بود.

ابن وهب گفت: من و ابن خضیب و بسیاری از فرمانداران در زندان محمد بن عبد الملک محبوس بودیم، پول زیادی می خواست، از نجات خود مأیوس شدیم، در آن هنگام واثق بالله سخت مریض شد، احمد بن ابی


1- مقدمه ی رسالهی لقاء الله (مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی)
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه