هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 49

صفحه 49

حکایت 69: مالک اشتر به علی چه گفت؟

روزی مالک اشتر خدمت علی(علیه السلام)مشرف شد و عرض کرد: یا امیر مؤمنان؛ جنگ جمل را به پایان رساندیم و با مردم بصره و کوفه بر شامی ها در جنگ صفین پیروز شدیم. آن زمان رأی آنها یکی بود، اکنون به خاطر این که شما در تقسیم بیت المال به عدالت رفتار می کنید و عرب و عجم در نظر شما یکسان هستند، مردم برای رسیدن به آروزهای خود به سوی معاویه می روند. آنها بیشتر خواستار دنیایند.

حضرت علی ((علیه السلام))فرمود: با این که روشم این است باز می ترسم کوچک ترین کوتاهی یا ذره ای انحراف از من سر زده باشد؛ اما پراکنده شدن مردم خدا میداند برای این نیست که ستمی از طرف من دیده اند یا شخص عادلی را پیدا کرده به سوی او می روند، آنها فقط برای رسیدن به پیرایه های دنیای فانی، از حقیقت برگشته روی به باطل می آورند. آنها در روز قیامت مورد پرسش قرار خواهند گرفت که آیا شما برای دین عمل می کردید یا دنیا؟ من هرگز حق کسی را به دیگری نخواهم داد و به وسیله ی مال مردم نصرت نمیجویم.(1)

حکایت 70: داستان حدیده ی محماه!

روزی معاویه از عقیل بن ابی طالب داستان حدیده ی مُحماه (آهن گداخته) را پرسید و از عقیل خواستار یادآوری خاطرات گذشته راجع به برادرش علی ((علیه السلام))و عدالت و دادگری اش شد. عقیل پس از نقل قضیه ای گفت: روزی وضع زندگی من خیلی آشفته شد و به تنگ دستی سختی دچار شدم، خدمت برادرم علی رفته، از او درخواست کمکی کردم(2)، اما به منظورم نرسیدم.

پس از آن بچه های خود را جمع کردم و در حالی که آثار گرسنگی شدید و بی تابی از ظاهرشان پیدا بود نزد او بردم، باز تقاضای کمک کردم، فرمود: امشب بیا. شبانگاه با یکی از بچه ها نزد او رفتم.

به پسرم گفت: تو برگردد. آن گاه فرمود: جلو بیا تا آن را به تو بدهم. من از شدت تنگدستی و حرصی که داشتم خیال کردم کیسه ی دیناری به من خواهد داد، همین که دست دراز کردم دستم به آهنی گداخته خورد و مانند گاو نری در دست قصاب، ناله کردم.

فرمود: عقیل ! مادرت به عزایت بنشیند، این همه ناراحتی تو از آهنی است که به آتش دنیا افروخته شده، چه خواهد گذشت بر من و تو اگر در زنجیرهای آتشین جهنم بسته شویم، سپس این آیه را خواند:«إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ (3)» ، پس از آن فرمود: عقیل! اگر بیشتر از حقی که خدا برایت معین کرده بخواهی همین آهن گداخته خواهد بود، به خانه ات برگرد، فایده ای ندارد. معاویه از شنیدن گفتار عقیل تعجب کرد و گفت: هرگز زنان دیگر مانند علی را نخواهند زایید.(4).


1- پند تاریخ 201/3 -202
2- بنا به فرمایش امام علی ((علیه السلام))در نهج البلاغه، عقیل یک مَن آرد از بیت المال می خواست.
3- غافر /71.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 117/3 . علی ((علیه السلام))در حکایت حدیده ی محماه پس از نقل داستان عقیل می فرماید: شگفت انگیزتر از سرگذشت عقیل، داستان مردی است که شبانگاه ارمغانی میان طبقی سربسته آورد حلوایی که مورد نفرت و بدبینی من بود، گویا با آب دهان مار درست شده بود. پرسیدم: این که آورده ای صله (بخششی که منظور از آن، خدا نباشد و برای نقرب به آن شخص، داده شود) است یا زکات یا صدقه؟ هرکدام باشد بر خانواده ی پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) حرام است. جواب داد: هدیه آورده ام. گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، می خواهی از راه دین خدا مرا بفریبی؟ شعور خود را از دست داده ای یا دیوانه ای و یاوه میگویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه در آسمان ها است به من بدهند که از خدا نافرمانی کنم در باره ی مورچه ای که پوست جوی را از او بربایم، نخواهم کرد. دنیای شما در نظر علی پست تر از برگی است که در دهان ملخی مشغول جویدن آن باشد. علی را چه کار با نعمتی که از دست رفتنی و لذتی که نابود شدنی است؟ نهج البلاغه / خطبه ی 215.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه