هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 497

صفحه 497

حساب شما می رسم. دزد سوار بر اسب میشود و به جنگل می رود. سید بیچاره خودش را به جنگل می رساند. هوا تاریک می شود، صدای جانوران وحشتناک به گوش می رسد. سید از ترس جانوران از درختی بالا می رود. دزد هم به راهی که سید بیچاره رفته بود، می آید و نزدیک همان درخت می نشیند. چیزی می خورد و می خوابد که صبح سید را دنبال کند. سید بیچاره هم از آن بالا می بیند، ساعتی از خواب این درد می گذرد، شغالی زوزه میکشد، یک دفعه با صدای این شغال بیست تا شغال از اطراف جنگل جمع می شوند؛ ولی آهسته آهسته که دزد از صدای پایشان بیدار نشود. همه دور این یکی جمع می شوند، دیدند همان استادکل است که زوزه کشیده بود، میرود جلو، اینها همه آهسته آهسته دنبالش میروند، اول تفنگ دزد را به دندانش می گیرد و می آورد، سپس پوستی را که دزد رویش کشیده بود، میکنند و می خورند. سپس تفنگ را در گودالی می اندازند و با چنگالشان روی آن خاک می ریزند و شمشیر دزد را هم برمی دارند و در جایی زیر خاک پنهان می کنند. بعد زین اسبش را هم می برند بدون این که دزد بیدار شود. بعد تمام شغالها کم کم می آیند تا نزدیکش. یک دفعه همه به او حمله میکنند و فقط استخوانهایش را باقی می گذارند. صبح که شد، سید از درخت پایین می آید و شمشیر و تفنگ دزد را برمی دارد، زین اسب را هم روی اسب می گذارد و به سوی قریه ی نور حرکت میکند!(1)

حکایت 704: سرانجام یزید پلید

یزید بن معاویه بن ابی سفیان خلیفه ی جنایتکار اموی که فاجعه ی کربلا به دستور او پدید آمد، در سال 25 هجری تولد یافت. جوانی میگسار، سگباز و اهل بوزینه بازی و عیاشی بود. وقتی معاویه مرد، با او به عنوان خلافت بیعت کردند. معاویه پیش از مرگش، از افراد بسیاری بر ولیعهدی او بیعت گرفته بود. یزید اندیشه های الحادی داشت و به مبدأ و معاد بی عقیده بود. بی بند و بار و اهل عیش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازه خوانی در مکه و مدینه آشکار شد و مردم به شرابخواری علنی پرداختند.

وقتی سید الشهدا با اصرار ولید و مروان برای بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: یزید، فاسق، شرابخوار و آدمکش است که آشکارا گناه می کند و کسی همچون من با کسی مثل او بیعت نخواهد کرد. این شناخت سید الشهدا از یزید، سابقه داشت. روزی در یک جلسه، آن حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاست و زشتیها و مفاسد یزید را بر شمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن برای پسرش یزید، اعتراض کرد.

یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل بیت المال و کشتن انسان های با ایمان و ایجاد فساد در دستگاه حکومت می پرداخت. او برای والی مدینه نوشت که به زور از سید الشهدا بیعت بگیر و اگر نپذیرفت، گردن او را بزن. برای سرکوبی هواداران امام حسین که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، ابن زیاد را به ولایت کوفه گماشت و به کشتن امام فرمان داد. ابن جوزی در باره ی او گفته است: «چگونه قضاوت می کنید در باره ی


1- آدابی از قرآن / 68-71.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه