هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 504

صفحه 504

جمال مخدرهی این معنی افتاد(1) و شب و روز این آیت را می خواند. یکی از جهودان را بر وی حسد آمد و آتش حسد در نهاد او افروخته گشت و گفت: باش تا من این کار را بر خلق ظاهر کنم. پس قدری حلوا بساخت و زهر در آن جا تعبیه کرد و به آن مرد داد تا آن را بخورد. مرد آن را بستند و به صحرا برون آمد، دو جوان را دید که از سفر می آمدند و اثر سفر در ایشان ظاهر گشته. آن صحابی ایشان را گفت: نان و حلوا رغبت دارید؟ گفتند: بلی. مرد نان و حلوا پیش ایشان بنهاد، در حال خوردند و بمردند. آن خبر در مدینه افتاد، او را بگرفتند و پیش سید آوردند. رسول از وی پرسید: آن نان و حلوا از کجا آوردی؟ گفت: مرا فلان زن جهود داده است. آن زن را بطلبیدند؛ وقتی بیامد آن دو جوان را بدید و هر دو پسران او بودند که به سفر رفته بودند. زن جهود به دست و پای رسولی افتاد و گفت: صدق این گفتار برای من معلوم شد که من اگرچه بد کردم با خود کردم و آن به من بازگشت و تحقیق (حقیقت) معنی آن آیت بدانستم!(2)

وکم من حافر لأخیه لیلا

تری فی تحفیزیه نهارا

حکایت 714: گواهی مرغان؛

سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات مینویسد: در اخبار ملوک اوایل مسطور است که ملکی بود از ملکان (پادشاهان) یونان، نام او ترروس بود و در آن نوبت (3) حکیمی خاسته بود از حکما، نام او ابیقس که در حکمت از جمله ی حکمای یونان سرآمد بود. آن ملک این حکیم را به حضور پادشاه می آورد. در راه جماعتی از دزدان به او رسیدند و برگمان آن که مگر با وی مالی خطیر است، قصد کشتن او کردند. او گفت: اگر غرض شما از کشتن من مال است، مبذول است، مال ببرید و مرا بگذارید.

ایشان به سخن وی التفات نکردند و خواستند که او را هلاک کنند. بیچاره در آن تحیر به هر طرفی می نگریست تا مگر ناصری یا معینی پیدا آید. البته هیچ کس را ندید. جوقی (دسته ای) گلنگان(4) در هوا می پریدند و بانگ می کردند. او آواز داد که «ای گلنگان! بدانید که من در این بیابان به دست این ظالمان گرفتار شده ام و ناصری و معینی ندارم، شما کینه ی من و خون من از این جماعت طلب کنید!»

طایفه ی دزدان چون این فصل بشنیدند، بخندیدند و گفتند: بیچاره را عقل نیست و هر کس را عقل نبود، در کشتن او زیادت و بالی نبود.(5) پس او را بگشتند و مال او قسمت کردند. چون خبر کشته شدن او به اهل شهر رسید، عظیم(6) برنجیدند و بر فوات او بسیار تأسف خوردند و پیوسته طالب آن بودند تا مگر شندگان او را باز یابند. هر چند بیش جستند، کم یافتند، تا آخر الأمر بعد از مدتی مر اهل یونان را عیدی بود و اهالی آن خطه در معابد و هیاکل جمعیتی کرده بودند و از اطراف و نواحی، خلق در آن مجمع حاضر شده و شندگان آن حکیم نیز در آن جمع داخل بودند و در هر گوشه نشسته. در اثنای آن حال، فوجی از لنگان در هوا پدید آمدند و بر سر آن


1- آیه ی مبارکه، به زنی سراپرده نشین که شریف و محترم استه، تشبیه شده است؛ یعنی: شیفته ی معنای آیه شد.
2- جوامع الحکایات/ 278-277
3- روزگار.
4- گلنگ: پرنده ای است عظیم الجثه از راسته ی دراز پایان که جزو پرندگان مهاجر محسوب می شود.
5- در کشتن شخص بی خرد، و بال و گناهی بر گردن کشنده نیست.
6- عظیم قید است، به معنی بسیار.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه