هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 505

صفحه 505

طایفه پرواز می کردند و آواز میدادند، چنان که از صیاح و نفیر ایشان در آن صباح، اوراد و اذکار بر حکمای عهد مشوش شد. یکی از آن دزدان در روی دیگری بخندید و بر سبیل استهزا گفت: «همانا که این لنگان خون ابیقس میطلبند»

یکی از اهل شهر که در جوار ایشان بود، این کلمه بشنید و دیگری را از آن حال اعلام داد. هم در ساعت (بیدرنگ) به حضرت پادشاه خبر رساندند و آن طایفه را بگرفتند و مطالبت (بازجویی) واجب دیدند تا اقرار کردند، پس مر ایشان را قصاص کردند و آن گلنگان کینه ی آن حکیم بازخواستند!

و سر این معنی آن است که آن حکیم اگرچه به صورت با گلنگان خطاب می کرد، اما از راه معنی از آفریدگار ایشان نصرت می خواست و امید به حضرت او داشت که خون او هدر نکند. کمال رحمت الهی امید او را وفا گردانید و همان گلنگان را سبب قصاص شندگان کرد تا عاقلان جهان را کمال قدرت آفریدگار و جلال حکمت پروردگار تعالی، معلوم گردد!(1)

حکایت 715: تا توانی درون کس مخراش

شیخ اجل سعدی چنین حکایت می کند: با طایفهی بزرگان به کشتی نشسته بودم. زورقی (قایقی) پی ما پشت سرمان غرق شد. دو برادر به گردابی درافتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح (ملوان) را که: بگیر این هر دوان را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم. ملاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دگر هلاک شد. گفتم: بقیت عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتن او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل. ملآح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است و دگر میل خاطر برهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشانده وز دست آن دگر تازیانه ای خورده ام در طفلی. گفتم: خداوند راست گفته که: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا).(2)

تا توانی درون کس مخراش

کاندرین راه خارها باشد

کار درویش مستمند برآر

که تو را نیز کارها باشد(3)

حکایت 716: پیرمرد و مکافات

روزی حضرت موسی(علیه السلام)از محلی عبور می کرد، به چشمهای کنار کوه رسید، با آب آن وضو گرفت، بالای کوه رفت تا نماز بخواند در این هنگام اسب سواری به آن جا رسید. برای آشامیدن آب از اسب فرود آمد، او هنگام رفتن کیسه ی پول خود را فراموش کرد ببرد. بعد از او چوپانی رسید، کیسه را مشاهده کرد و برداشت.

بعد از چوپان پیرمردی بر سر چشمه آمد، آثار فقر و تنگدستی از ظاهرش آشکار بود، دسته هیزمی روی سر داشت، هیزم را یک طرف نهاد و برای استراحت کنار چشمه خوابید. چیزی نگذشت که اسب سوار برگشت


1- جوامع الحکایات / 27.
2- فصلت / 46. جانبه / 15، ترجمه: کسی که عمل صالحی انجام دهد، سودش برای خود او است و هر کس بدی کند، به خویشتن بدی کرده است
3- گلستان، باب اول، حکایت 35.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه