هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 508

صفحه 508

حکایت 718: به مقدار کار اجرت می گیری

هیزم شکنی هر روز از جنگل هیزم جمع میکرد و مخارج خود را به وسیله ی آن می گذرانید. روزی در جنگل مشغول شکستن درختی بود. مردی آمد رو به رویش نشست و هر وقت تبری به درخت میزد، آن مرد صدایی از دهان خود خارج می کرد.

هیزم شکن با خود گفت: شاید دیوانه است. کارش که تمام شد، پشته را بست و به شهر آورد و به مردی فروخت. وقتی پول آن را گرفت همان مرد جلو آمد و گفت: از پولی که گرفتی سهم مرا هم بده. هیزم شکن با تعجب پرسید: چه سهمی داری؟! گفت: من باتو در شکستن هیزم شریکم. آن مرد از دادن پول امتناع ورزید، بالاخره نزد قاضی رفتند، قاضی از مرد مدعی پرسید: تو در هیزم شکستن چگونه شرکت کرده ای؟

جواب داد: من در مقابل این مرد نشسته بودم، هر وقت او تبر بلند می کرد و به هیزم میزد من هم صدایی از دهان خودم خارج می کردم. قاضی گفت: راست می گویی باید مزدت را بگیری.

آن گاه به هیزم شکن رو کرد و گفت: پول هایی را که گرفته ای در یک دست بگیر و دانه دانه در دست دیگر بریز. آن گاه به مدعی گفت: اکنون تو هم صدای برخورد پول ها را بگیر؛ زیرا حق تو همان است، جرنگ جرنگ مزد ان ان کردن است.(1)

حکایت719: فرق گفتار باکردار

ابن ابی مریم گفت: امام باقر(علیه السلام)فرمود: روزی پدرم با اصحاب خود نشسته بود. رو به آنها کرد و فرمود: کدام یک از شما حاضرید آتش گداخته را در دست بگیرید تا خاموش شود؟ همه خود را از این عمل عاجز دیدند. من عرض کردم: پدر جان! اجازه میدهی این کار را بکنم؟ فرمود: نه پسر جان! تو از منی و من از تو هستم، منظورم اینها بودند. پس از آن سه مرتبه فرمود: چقدر زیادند اهل گفتار و کماند اهل عمل، با این که کار آسان و ساده ای بود، ما می شناسیم کسانی را که اهل عمل و گفتارند. این حرف از نظر ندانستن نبود؛ بلکه خواستیم بدانید و امتحان داده باشید.

امام باقر فرمود: در این موقع به خدا سوگند مشاهده کردم چنان در حیا و خجالت غرق شده بودند که گویا زمین آنها را به سوی خود میکشید. بعضی از ایشان را دیدم که عرق از او جاری بود؛ ولی چشمش را از زمین بلند نمیکرد. همین که پدرم شرمندگی آنها را مشاهده کرد فرمود: خداوند شما را بیامرزد من جز نیکی نظری نداشتم، بهشت دارای درجاتی است، درجهای متعلق به اهل عمل است که مربوط به دیگران نیست. آن وقت مشاهده کردم مثل این که از زیر بار گران و ریسمان های محکم خارج شدند.(2)

حکایت 720: عمل کوچک و مزد بزرگ

عربی به مسجد پیامبر آمد و با عجله دو رکعت نماز گزارد. او در هیچ رکنی شرایط را رعایت نکرد.


1- پند تاریخ 86/3 -87
2- پند تاریخ 3/ 89؛ به نقل از: کشکول بحرانی93/2 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه