هزار و یک حکایت اخلاقی جلد 1 صفحه 516

صفحه 516

را به فسق، اسراف و ریخت و پاش زیاد، در راههای بد مصرف می کرد و به گناه دست میزد.

سعدی می گوید: از روی نصیحت به او گفتم: ای فرزند! در آمد، همچون آب جاری است و زندگی همانند آسیابی است که به وسیله ی آن آب، در گردش است. [اگر] آب کم شود یا از بین برود، سنگ آسیاب از گردش باز می ایستد. بیهوده خرج مکن که به روز دشواری می افتی.

جوان در جوابم گفت: آسایش زندگی حاضر را نباید به خاطر رنج آینده به هم زد. نقد را بگیر و دست از آن نسیه بردار. دیدم نصیحت مرا نمی پذیرد، همنشینی با او را ترک کردم.

مدتی گذشت. همان طور که من پیش بینی می کردم، بر اثر عیاشی و اسراف، کارش به جایی رسید که دیدم لباس پاره پاره پوشیده و دنبال لقمهای غذا است. وقتی او را این چنین دیدم، خاطرم دگرگون شد. دیدم از مردانگی به دور است که اکنون نزدش بروم و با سرزنش کردن، نمک بر زخمش بپاشم(1)

حکایت 733: تنور شکم

طبیبی نصرانی خدمت حضرت صادق(علیه السلام)رسید و عرض کرد: یابن رسول الله! آیا در کتاب پروردگار شما و سنت پیامبرتان چیزی از طب یافت میشود؟ حضرت فرمود: آری، در کتاب خدا آمده است: (کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا)(2) بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید و حضرت رسول عه فرمودند: خودداری از غذا، سرآمد داروها و زیاده روی در خوراک سبب همهی امراض است. مرد نصرانی از جا حرکت کرد و گفت: به خدا سوگند کتاب خدا و سنت پیامبرتان جایی برای طب جالینوس باقی نگذاشته است!(3)

چند پوئی گرد طب این و آن

از بیان آل احمد هم بخوان

حکایت 734: عبادت به اندازه ی ایمان

حضرت صادق فرمودند: ایمان، هفت سهم است؛ بعضی از مسلمانان یک سهم، برخی دو سهم و برخی دارای هفت سهم هستند؛ از این رو شایسته نیست بر صاحب یک سهم بار صاحب دو سهم را تحمیل کنند و کسی که دو سهم دارد بار شخص سه سهمی بر او تحمیل شود و فرمودند: مرد مسلمانی در همسایگی او مردی نصرانی زندگی می کرد، مرد مسلمان او را دعوت و مزایای ایمان آوردن را برایش توضیح داد. نصرانی پذیرفت و ایمان آورد، سحرگاه مسلمان در خانه ی نصرانی تازه مسلمان رفت و گفت: برخیز وضو بگیر تا با هم به مسجد برویم و نماز بخوانیم. آن مرد وضو گرفت، لباس هایش را پوشید و با او به مسجد رفت و قبل از نماز صبح، مرد مسلمان هر چه نماز خواند او هم از رفیق خود پیروی کرد. نماز صبح را خواندند، پس از آن نشستند تا آفتاب زد.

نصرانی خواست به منزلش برگردد، مسلمان گفت: کجا میروی؟ روز کوتاه است، بمان تا نماز ظهر را نیز


1- یکصد موضوع، پانصد داستان 63/2 ؛ به نقل از: حکایت های گلستان / 245.
2- أعراف / 31.
3- الأنوار النعمانیه /226
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه